اهميت و جايگاه فرزندان در جوامع غربي و مقايسه آن با جايگاهي كه اسلام براي فرزندان در نظر مي گيرد در گذشته اي نه چندان دور
در اين بخش نظري گذرا به بعضي از جوامع و نظام هاي كهن داريم تا به ميزان ارزش و اهميت اطفال و پرورش آنها در اين جوامع پي ببريم.
روم قديم: در تمدن هاي روم قديم، خانواده تابع اصول مذهبي بود و به صورت پدر شاهي اداره مي شد، فرزندان تحت سلطه و ملكيت پدر بودند. قدرت پدري مانند قدرت اربابي حد و مرزي نداشت. پدر حق فروش فرزندش و تنبيه او و هر تصميم ديگري را نسبت به فرزند داشت، حتي حق حيات و مرگ فرزندان وابسته به پدر بود و او قاضي و مالك الرقاب حقيقي بود. اطفال اهليت اموال را اگر چه خودشان به دست مي آوردند نداشتند و اين اموال متعلق به پدر خانواده بود.
روابط حقوقي اطفال با پدرشان مانند روابط حقوقي بين ارباب و برده بود. اطفال در هر سني تا پدر زنده بود تحت اختيار و قدرت او بودند، نه سن بالاي پدر اختياراتش را سلب مي كرد و نه سن بالاي فرزند او را از حكومت پدر مي رهاند. فرزند بعد از مرگ پدر و گاهي زودتر مي توانست صاحب حقوق خود گردد.
فروش پسر توسط پدر ناشي از حق تصرف پدر در اموال خانواده بود و پسر از جمله ي اموال خانواده محسوب مي شد، چرا كه وجودش وسيله ي ازدياد ثروت خانواده بود و پدر حق واگذاري او را به ديگري داشت و اين عمل، فروختن نام مي گرفت. پدر در ضمن معامله مي توانست با خريدار شرط كند كه فرزند را مجددا به او بفروشد و پس از باز خريد دوباره اين حق را داشت كه فرزند را در معرض فروش بگذارد. الواح دوازده گانه تا سه بار اين عمل را جايز و تصريح مي كند و مي گويد هر گاه پسري را سه بار بفروشند اختيار پدر به كلي از او سلب مي شود.
در قوانين روم قديم پسران در خانه محاكمه مي شدند و بر اساس حق ابوت، پدر خانواده قاضي محكمه بود و رأي و نظرش قطعي و استيناف ناپذير بود. مانند قاضي شهر مي توانست مقصر را محكوم به اعدام سازد و هيچ مقامي در رأي او حق مداخله نداشت. كائي بزرگ مي گويد.
«پدر اختيار تنبيه و مجازات و هلاك زن و فرزندانش را دارد، لذا در تمدن هاي روم قديم، اطفال مشابه اشياء مملوك پدران بوده، به اختيار پدران در معرض فروش يا قرض و كرايه واقع شده يا به قتل مي رسيدند».1
در چين: در زمان كنوسيوس مردان در خانواده داراي قدرت مطلقه، بودند به گونه اي كه پدر مي توانست همسر و فرزندانش را به غلامي و كنيزي بفروشد و نيز مي توانست فرزندانش را به قتل برساند و چيزي جز آراي عمومي قادر نبود مانع او از قتل فرزندش شود.
پدر به تنهايي غذا مي خورد و به ندرت زن و فرزندان را بر سر سفره ي خود مي خواند و آنها را هم شأن و هم پايه ي خود نمي دانست. چيني ها غالبا نوزادان دختر را مي كشتند، يا آنان را به صحرا مي افكندند. اگر نوزاد متولد شده دختر بود، خويشان به خانواده ي نوزاد تسليت مي گفتند.
در اسپارت : در آنجا سياست خشن و بيرحمانه اي را در جهت اصلاح نژاد اعمال مي كردند و طبق چنين سياستي، شوهران براي اينكه زنان خود را در اختيار مردان نيرومند قرار دهند، مورد تشويق و ترغيب واقع مي شدند . پدران حق قتل فرزندان خود را داشتند، علاوه بر اين بازرسان دولتي نيز كودكان را معاينه كرده ، اطفال ناقص و معيوب را به فرمان شوراي بازرسان از بالاي قله تا اوگه توس به زير مي افكندند.
در جامعه ي آخائي: پدر مي توانست كودكان خود را بر فراز كوهها به دست هلاكت بسپارد يا در مذبح خدايان تشنه كشتار نمايد.
در ژاپن : مرد مي توانست كودكان را به برده داران يا روسپي خانه ها بفروشد.
در آفريقاي شمالي: مردم بربر قبل از اسلام، خدايان قرطاجه مانند گورزيل و مستيمان را مي پرستيدند«ترتولين» چنين مي آورد كه مردم بربر اولاد خود را براي ستاره ي زحل كه خدايش مي خواندند، قرباني مي كردند و آتش را مي پرستيدند.
در مصر: قبل از فتح مصر توسط مسلمانان رسم بر اين بود كه هر ساله جهت ازدياد آب رود نيل دختري را با كسب رضايت والدين او زينت كرده، در آب نيل غرق مي كردند تا اينكه عمروعاص فاتح مصر از اين كار جلوگيري كرد.
جايگاه فرزند و حضانت او در جاهليت عرب
در عربستان قبل و مقارن ظهور اسلام، همان گونه كه عنوان جاهليت را به خود اختصاص داده است، روابط و موقعيت نهاد خانواده، از جمله ميزان توجه به اطفال نيز متناسب با فرهنگ و آداب و رسوم جاهلي بود.
در قوانين و آداب و رسوم چنين جامعه اي مسامحه و سهل انگاري زيادي نسبت به حيات و سرنوشت فرزندان مانند زنده به گور كردن ديده مي شود كه نمايانگر درجه ي ارزش اطفال نزد والدين مي باشد.
از پديده هاي بسيار شوم اين دوران، قتل فرزندان به بهانه هاي مختلف بود، يا بايد به پاي خدايان موهوم (بتها) قرباني مي شدند تا وسيله ي قرب و شفاعت براي والدين باشند و يا در پاي احساسات بيجا و عصبيت كور پدران به هلاكت مي رسيدند، يا به خاطر فقر و نداري به انحاء مختلف كشته مي شدند.
دختران را از بدو تولد يا سر مي بريدند يا از بالاي كوه بلندي به دره ي عميقي پرتاب مي كردند و گاه در آب غرق مي كردند، ولي غالبا با شكل رايج و بسيار قبيح آن، يعني زنده به گور كردن، به عمر فرزندانشان خاتمه مي دادند. از عوامل قتل فرزندان، بيم از خطر فقر و قحطي نقل شده است كه قرآن كريم نيز به آن اشاره نموده است با تغبيراتي چون: لاتقتلو اولادكم من املاق 3 لا تتقلوا اولادكم خشيه املاق 4
در مورد انگيزه ي قتل دختران، عامل بيم عرب از آلودگي آنها نيز ذكر شده است، چرا كه دختران توان رزمي كمتري داشته، سرانجام اسير چنگ دشمن شده، اسباب ننگ و ذلت قبيله اش مي گردد، كه در مورد رفتار قيس بن عاصم اين انگيزه نيز در تاريخ ثبت شده است.
عامل ديگري كه به آن پرداخته اند، عامل تقرب به پروردگار و شفاعت بت ها نزد خداوند است.
به هر حال اين كار از رفتارهاي خيلي فجيع عرب بود و قرآن كريم هم مكررا به طرف آن اشاره كرده، در سوره ي انعام و تكوير نيز آن را شديدا محكوم مي نمايد.5
قساوت و سخت دلي عرب در اين آداب غير انساني به آنجا رسيده بود كه قيس بن عاصم- از بنيانگزاران و مروجان قتل فرزند- به خدمت پيامبر اكرم (ص) مي رسد و مي گويد: دوازده دخترم را با دست خود كشتم و دلم به ترحم نيفتاد، مگر يك مورد كه دخترم به چند سالگي رسيده بود و جزع و فزع و التماس هاي معصومانه ي او در وقتي كه او را در گودال حفر شده نهادم و خاك بر سر و رويش مي ريختم عطوفتم را تحريك كرد، ولي در عين حال باز مانع از قتل او نشد. داستان سرگذشت چگونگي زنده به گور كردن اين دختر بگونه اي فجيع و دردناك بود كه پيامبر اكرم (ص) با شنيدن آن گريستند و فرمودند: «اگر مامور بودم گناهان گذشته را كيفر دهم هر آينه تو را كيفر مي دادم و سپس فرمودند: ان هذه لقسوه و من لا يرحم لا يرحم»6
از جمله ي آداب و سنت هاي غلط دوران جاهلي مي توان به نكاح شغار اشاره كرد كه حاكي از نحوه ي برخورد عرب جاهلي با اولادشان است.
نافع از ابن عمر روايت كرد كه پيامبر اكرم (ص) اين عمل را نهي فرمودند: نكاح شغار اين گونه بود، دو نفر كه داراي دختر بودند يكي به ديگري مي گفت: «زوجني ابنتك ازوجم ابنتي» و عقد و مهر و صداقي در كار نبود، بلكه بضع هر يك مهر براي ديگري تلقي مي شد و در واقع اين نكاح نوعي مبادله بين طرفين بود.7
جايگاه فرزند و حضانت او بعد از رنسانس
بعد از نگرش كوتاهي كه به موضوع مورد بحث در جوامع و ادوار قبل از ظهور اسلام داشتيم، حال درصدد آنيم كه به موقعيت و مقام اطفال و حضانت آنها در جوامع غير اسلامي نظري داشته باشيم، آن هم در مقطعي كه مدت ها از ظهور اسلام گذشته و اروپا و غرب مرحله ي جديدي از حيات خود را با تحولات عظيمي در عرصه ي علم و صنعت آغاز كرده كه ادامه ي اين پيشرفت و شكوفايي را در جهان معاصر شاهد هستيم.
آنچه در بدو امر به ذهن خطور مي كند، اين است كه، اين گونه ممالك مترقي كه گام هاي بلندي در وادي علم و صنعت و تكنولوژي برداشته اند، بايد داراي قوانين پيشرفته اي در همه ي ابعاد حيات بشر از جمله در مورد كودكان و حضانت باشند. اما با اندكي تامل و واقع نگري در مي يابيم كه وقايع موجود و حاكم بر جهان متمدن كنوني، خلاف آن چيزي است كه انتظار مي رود.
استناد ما در مورد اين مدعا، حقايق و واقعيات موجود، اعم از برخي آمارها و گزارشات و آراء و قضاوت هاي بعضي از صاحب نظران به ويژه شخصيت هاي غربي مي باشد.
ويل دورانت مي گويد: «در ميان جنگ ها و ماشين ها چنان غرق شديم كه از درك اين حقيقت بي خبر كه واقعيت زندگي، صنعت و سياست نيست، بلكه مناسبات انساني و همكاري افراد خانه از زن و شوهر و پدر مادر و فرزندان است.»8
«الكسين كارل » در مورد تعليم و تربيت كودكان در جوامع غربي چنين اظهار نظر مي كند: «علي الرغم مبالغ هنگفتي كه صرف تعليم و تربيت اطفال مي شود، به نظر نمي رسد كه اين اطفال و جوانان آتيه ي دنيا از حيث قواي روحي پيشرفتي حاصل نمايند در تعليم و تربيتي كه در مدارس به اطفال مي دهند، هميشه سعي دارند، عضلات بدني اطفال را تقويت نمايند، بدون اينكه توجه داشته باشند، بيماري هاي عصبي و روحي در آنجا رو به افزايش نهاده، هر چه وزن بدنشان افزايش مي يابد، روح آنها به همان ميزان ضعيف و آسيب پذير تر مي شود.»9
در فرازي ديگر نظري به محصول تمدن معاصر افكنده و چنين مي نگارد:
«انسان غير حقيقي كه ساخته و پرداخته ي تمدن امروزي است، كاملا شبيه به قصور مجللي است كه روي كارت نقاشي شده و ساختگي تر از اين انسان. آن انسان است كه روي تئوري هاي غلط و تخيلات شاعرانه ماركس ولنين پرداخته شده است كه مي خواست اجتماع آينده دنيا را بنماياند.»10
او آماري به شرح ذيل جهت اثبات مدعاي خود ارايه مي دهد:
«تقريبا هر سال هشت هزار بيماري جديد و بي سابقه بر تعداد بيماري هاي روحي اضافه مي شود. در سال 1932 بيمارستان هاي غير دولتي كشورهاي آمريكا 340000 ديوانه نگهداري مي كردند و هر سال 81289 مريض ديوانه يا داراي اختلال مشاعر در تيمارستان هاي دولتي بستري بودند و 10951 نفر در منازل خود به طور آزادانه مي زيستند و 500000 نفر در گوشه و كنار با وسايل موقتي تحت معالجه ي پزشكان بودند و چندين هزار مبتلاي ديگر، ولي مثل آدم هاي معمولي در خيابان ها راه مي روند. روز به روز بيماري هاي روحي خطرناكتر مي شوند غالب بيماران روحي از خانواده هايي بيرون آمده اند كه داراي هيچ گونه كسالت روحي نبودند. .. پس مسلم است وجود اين بيماري ها از وضع حيات و تماس هاي ما با عوامل خارجي تمدن امروزي است.»11
سردمداران راسيوناليسم و سكولاريسم كه هر دو از مروجان مرام لاييك شدند، وعده ها دادند كه در سايه ي گسترش علوم عقلي با تكيه بر علوم تجربي مشكلات بشر را مرتفع و به جامعه اي آرماني دست مي يابند و با سلطه بر طبيعت و تصرف هر چه بيشتر و تسخير آن آسايش و آرامش و صلح را حاكميت مي بخشند. سر انجام جز ترقي در بعد مادي و دنيوي و به عبارتي حيواني طرفي نبستند. عاقبت بعد از تجربه هاي تلخ و بسيار مهلكي چون جنگ جهاني و گسترش قتل عامها و حقوق بشر و بررسي آن پرداختند، با اين حال بحثي از حقوق كودك مطرح نشد، گويا كه اين فقط حقوق بزرگسالان است كه ضايع مي شود و يا اينكه كودك به گونه اي در خانواده به سر مي برد كه نيازي به طرح قانون دفاع از حقوق او يا احياء آن نيست.
اما بعدها با گسترش روزافزون جنايات به ويژه در لواي تمدن جديد به فكر دفاع از حقوق كودك و تنظيم قانون حقوق اطفال افتادند، اما متأسفانه اين قوانين هر چند ناقص، عمدتا در حد نوشتار و شعاري كه شاهد و مدرك ترقي جهان باشد باقي ماند و هنوز با انتشار اعلاميه هاي جهاني حقوق بشر و كودك و همه ي اقدامات جوامع بشري، معضلات عديده و بلكه بن بست هايي در مسير احقاق حقوق حقه ي كودكان و تأمين سعادت آنها وجود دارد.
با كمال تأسف برخي از موانع و عوارض در جهان متمدن كنوني پديدار شدند، مشكلات و موانعي كه يا در گذشته كمتر بوده، يا برخي از آنها سابقه اي نداشتند و پديده اي كاملا جديد محسوب مي شوند. اگر در جوامع گذشته جسم كودك را فنا مي كردند، در جوامع امروزي هم جسم و هم روح و روان اطفال به مسلخ كشيده مي شود.
اينك به بررسي نمونه ها و شواهدي از اوضاع و شرايط اسفناك خانواده و كودكان در عصر كنوني، عصر علم و صنعت و تكنولوژي و شكوفايي جوامع در گستره ي علوم و افكار بشري مي پردازيم.
در آمريكا: نيمي از كودكان آمريكايي در خانواده هاي غير عادي زندگي مي كنند كه هسته ي سنتي خانواده در آن از هم پاشيده شده است.12
آمريكا بالاترين نرخ طلاق را داراست و از هر دو ازدواج يكي منجر به طلاق مي شود.13
زنان – در آمريكا- ترجيح مي دهند دير صاحب بچه شوند، لذا مسن شدن جمعيت براي آمريكا تبديل به يك موضوع حاد شده است و جمعيت مسن آمريكا در اين قرن سه برابر شد.14
بي شك يكي از عواملي كه صحت و سلامتي زندگي اطفال را در اين كشور تهديد مي كند طلاق است و آن نيز ناشي از يك سري مشكلات اساسي در خانواده ها است. براساس گزارش شبكه تلويزيوني بي بي سي، ميزان طلاق در آمريكا فعلا 54% رشد كرده است، زنان و مردان آمريكايي جهت پرهيز از طلاق، با مراجعه به مركز قانوني ثبت ازدواج به اميد دوام بيشتر زندگي مشترك خود قرار دادهايي در 16 صفحه امضاء مي كنند، يكز از مواد قراردادها موظف كردن زوجين به حداقل 15 دقيقه گفتگو در طول روز است. برخي از مسئولان دادگاههاي مدني اظهار مي دارند، اين اقدامات نمي تواند در كاهش طلاق مؤثر باشد.15
گاه اخبار ملال آوري از رفتارهاي غير انساني بعضي از مدافعان حقوق كودك مانند مورد ذيل نيز شنيده مي شود.
قاضي «جيمي اسلون» 42 ساله از ايالت الاباماي (آمريكا) كه جهت شركت در سمينار بررسي حقوقي راههاي پيشگيري از سوء تفاهم نسبت به كودكان در شهر «پرويد نس» به سر مي برد، به جرم داشتن روابط نامشروع بازداشت شد، او كودكي را به بهانه ي نشان دادن طرز كار تلويزيون خود به اطاق هتل محل اقامتش برده و به او تجاوز نمود.16
گسترش انواع بيماريهاي جنسي، تعداد كودكان قرباني طلاق، خشونت كودكان، سودجويي و بهره كشي از كودكان در آمريكا از مواردي است كه باختصار به آن اشاره مي شود.
دكتر «جيمزها وگتون» رييس مركز بهداشت عمومي در شهر هوستون» مي گويد.
ترس از بيماري ايدز و ديگر بيماري هاي جنسي آن چنان باعث تغيير رفتار و عادات مردم شده كه صد سال موعظه نمي توانست چنين تغييري ايجاد كند.
در آمريكا روزانه 43000 نفر به بيماري جنسي دچار مي شوند و در سال 1980 آمار اين افراد4000000
نفر بود.17
آمار نرخ طلاق در طي سي سال اخير در 393000 طلاق به وقوع پيوست كه با 463000 كودك مرتبط بود كودك بودند. 18
طبق آمار جديد پليس فدرال آمريكا،(اف –بي –آي): طي دهه ي اخير تعداد نوجوانان و كودكان زير 18 سال آمريكا كه به جرم ارتكاب به قتل و ديگر جنايات خشونت آميز دستگير شده اند 60 درصد افزايش يافته است.19
به گزارش اداره ي بين المللي كار، وضع كودكان كارگر روز به روز بدتر مي شود و علاوه بر بهره كشي حتي مورد ايذاء جنسي در محيط هاي كاري واقع مي شوند. گواهي «آلفونسو» نوجوان 15 ساله ي كارگر يك كارخانه ي توليد البسه در لوس آنجلس و نيز«ازلي» دختر 15 ساله ي كارگر يك كارخانه ي توليد زير پوش در «هندوراس » حاكي از اين حقايق است.20
در شرايطي كه معضلات عديده اي زندگي كودكان را تهديد مي كند و چه بسيار كودكاني كه در كشورهاي غربي از جمله آمريكا بي سرپرست در گوشه و كنار خيابان ها در يك زندگي حيواني مي لولند و هر شب هزاران كودك به تعدادشان اضافه مي شود و آينده اي كاملا مبهم و نامعلوم در پيش رو دارند، ملاحظه مي شود كه سردمداران به اصطلاح حقوق بشر و كودك، چهره ي غير انساني خودشان را تحت لواي ماسك هاي دفاع از حقوق حيوانات و وضع قوانين و شعارهايي در اين جهت پنهان مي كنند.
متأسفانه از بيماري هاي حادث تمدن جديد مرگ عاطفه ها و از بين رفتن روابط صميمي در خانواده هاست. لذا به حدوث چنين فاجعه اي، انسان الينه شده ي غربي براي ارضاي غرايز طبيعي و فطريش حيواناتي چون سگ و گربه را به جاي اولاد برمي گزيند تا محبت خود را نثارش نمايد و از هول و هراس ظلمات زندگيش مقداري بكاهد. در واشنگتن و نقاط ديگر نيز مريض خانه هايي به اين موجودات اختصاص داده مي شود و مبالغ هنگفتي كه مي تواند بسياري از مشكلات دنيايي فرزندان انسان ها را حل نمايد و به لاشه هاي نيمه جان انسانيت انسان كنوني حياتي دوباره بخشد و طراوت و گرمي و روشني را به حيات اطفال باز آورد، در مسيري مصرف مي شود كه جز ظلماني تر كردن مال و آينده ي ابناء بشر سود ديگري ندارد.
و اينها در حالياست كه زن آمريكايي و غربي با چشم خود نظاره گر است كه چگونه طفل بي سرپرستي زير چرخ هاي اتومبيلش دست و پا زده و جان مي سپارد اما او براي اينكه به مجالس كذايي خود برسد با سرپوش نهادن بر وجدان خود بي تفاوت از كنار اين حادثه مي گذرد. علي الرغم بي توجهي به حيات و سرنوشت اطفال به ويژه كودكان بي سرپرست، مي بينيم انسان ها و نهادهاي عصر صنعت، با مديريت تمام به سرپرستي بچه هاي حيوانات پرداخته و چه امكاناتي كه به آنها اختصاص نداده و حتي انسان براي ادامه ي حيات آنها، جانش را به خطر مي اندازد، گويا كه اين انسان است كه برخلاف سنت خلقت خود را به استخدام اين موجودات درآورده و تا مرز فدا كردن جان خود پيش مي رود، اما نسبت به فرزندان خود و همنوعانش اين همه خنثي و بي تفاوت است.؟!
در يكي از صحنه هاي عمليات بعد از نجات توله سگي در يكي از شهرهاي آمريكا چنين نقل مي كنند:
«در يكي از شهرهاي آمريكا چند مأمور آتش نشاني در عمليات نجات يك توله سگ چهار هفته اي جان خود را به خطر انداختند يكي از مأموران مي گفت! او هنوز زنده است، هنوز نفس مي كشد خبرنگار سي ان ان مي گويد:توله سگ هنوز گاهي عطسه مي كند كه بوي دود مي دهد ، ولي به تازه گي شروع به غذا خوردن كرده است و به زودي به خانه اش باز خواهد گشت!؟21
و عجيب تر از اين ، واقعه اي است كه در روزنامه ي ايران به عنوان يك خبر شگفت آور نقل شده است: « امروز در آمريكا جشن تولد پدر بزرگ گربه ها برگزار شد.«جيك بري تكزاسي » 53 ساله در شهر آستين براي گربه ي 32 ساله اش كه پدر بزرگ نامگذاري شده و دومين گربه موجود روي زمين از حيث طول عمر است، جشن تولد برگزار كرد.22
بي شك اساس همه ي اين دردها به خصوص در زمينه تعالي كودكان، فاصله ي روز افزون از دين و تعاليم آن است كه به وضوح اين خلاء در ميان خانواده هاي اروپايي و آمريكايي محسوس است.
دكتر ماجد عرسان گيلاني در مجله الامه ي «ازگيري فولول» در كتاب بشنو اي آمريكا چنين نقل مي كند: «من آمار وحشتناكي از حوادث طلاق، از هم پاشيده شدن خانواده ها، سقط جنين ، تمرد و سركشي و آنارشيسم جنسي و استعمال مواد مخدر و حتي قتل و استعمال مواد مخدر و حتي قتل در اختيار دارم. من لاشه ي انسان ها و ارواح نابود گشته و به هدر رفته را بيش از آمار جديد، بيشترين قربانيان جنايت و قتل در انگليس نوزادان زير يك سال هستند كه قرباني وحشي گري هاي والدينند و پس از اينها بيشتر مردان از 16 تا 49 سال قرباني قتل و جنايتند.26
طبق آمار رسمي منتشره در انگليس در سال 1984، 2634000 نطفه ي نامشروع در اين كشور منعقد شده است كه يك سوم كل جنين هاي منعقده مي باشد. در همين سال 118200 دختر زير 20 سال حامله شده اند كه 97900 مورد آن يعني بيش از 80% نامشروع بوده كه 40000 مورد منجر به تولد نوزاد شده است.27
هر ساله در بريتانيا حدود 75000 نوزاد نامشروع متولد مي شوند و از كل متولدين 80% نامشروعند و 70% اينها به فرزند خواندگي در نمي آيند و بيشتر مادران ازدواج نكرده – كه تعدادشان رو به ازدياد است و خود از فرزندشان نگهداري مي كنند كه اثرات وحشتناكي در رشد عاطفي فرزندان دارد.
در سال 1958، 22000 مورد طلاق و در سال 1968 ، 45000 طلاق در اين كشور به وقوع پيوست كه با 60000 كودك مرتبط بود و برخي مقالات انگليسي روند آينده را از سال 1972 هر 4 نكاح يك طلاق پيش بيني مي كردند كه قبل از ترك مدرسه به وقوع مي پيوندند.28
سخنگوي شوراي راهنمايي و ازدواج در انگليس اظهار داشت: مخالفت ما با سقط جنين جنبه ي اخلاقي ندارد، زيرا ما اخلاقا با سقط جنين مخالف نيستيم، بلكه نگراني ما از اين است كه دختران 15، 16 ساله براي سقط آمادگي ندارند ضمنا در سال 1984 تعداد ازدواجها 10% نسبت به سال قبل كاهش يافته و طلاقها 30% افزايش داشت.29
به طور قطع از موجبات چنين نابساماني ها فقدان يك قانون مترقي و جامع و مانع است، لذا تغييرات و اصلاحات پي در پي را به دنبال دارد كه در اين ارتباط نشريه ي ثبت چنين مي نگارد:
دولت انگليس طرح جديدي در مورد سهولت طلاق به مجلس عوام داده است، در قانون قبلي ارايه ي دليل طلاق و يك دوره ي سه ساله زندگي جداگانه لازم بود و در قانون پيشنهادي جديد ديگر ذكر دليل نمي خواهد و دوره ي سه ساله به 18 ماه كاهش يافته است.30
در شرق و قلمروه نظام كمونيستي در قلمرو نظام كمونيستي وضع اسفناكتر است، چرا كه در سايه ي القائات ايدئولوژيكي، و مكتبي، ديگر بر خلاف جوامع غربي هيچ گونه ندايي حاكي از احساس درد بلند نمي شود و مسايل بسيار عادي جلوه مي كند، بلكه در راستاي جبر تاريخي و اقتضاي آرمان هاي كموني و طرد مالكيت و مبارزه با كاپيتاليسم جهت نيل به جامعه ي بي طبقه كمونيستي نيز توجيه مي گردد.
از مكتبي كه انديشمندانش دين و تعاليم آن را به منزله افيون و مخدري براي جوامع تلقي مي كنند، بيش از اينها انتظاري نيست. سردمداراني كه در عقيده و عمل غرق در منجلاب الحاد و ماديت گشتند و همه چيز را خواستند با تئوري هاي مادي و الحادي خود حل كنند و آن چنان به خطا رفتند كه مي بينيم علي رغم ناموس خلقت، ازدواج مشروع را زير سئوال برده يا اينكه تك همسري را پديده ي حس مالكيت و اثر نظام انحرافي در اين مورد يعني كانون مقدس خانواده و محيط اوليه و اصلي بروز رشد و بالندگي كودكان ابراز داشتند، در بين وعده و وعيدهاي آرماني سران اين مكتب مساعي فراوان در جهت ايجاد تساوي حقوق فرزندان مشروع و نامشروع و قانوني كردن كور تاژ و شعارهاي منحط از اين قبيل براي تسريع در نيل به بهشت سوسياليسم فراوان مشاهده مي شود و اينجاست كه با انكار ماوراي طبيعت و جهان غيب و خلاصه كردن همه ي آرمان ها و ارزش ها و تمايلات در حيات مادي، پديده اي چون فساد و هرج و مرج ميان روابط زن و مردوزي حيواني پديده هايي در مسير تكامل جبري به شمار آمده و در مقابل ارزشهايي چون حفظ عفت و حاكميت قانون در روابط زن و مرد و قبح و حرمت كور تاژ و ساير قوانين مشروع در خدمت تكامل و تعالي جامعه ي بشري پديده هايي نشانگر عقب ماندگي و ارتجاع قلمداد مي شوند.31
لذا در سايه ي اين قوانين حاصل از اذهان مادي ماركس ولنين و انگلس و ساير تئوريسين هاي اين مكتب الحادي ملاحظه مي شود كه در خود روسيه ي شوروي موارد سقط جنين بيشتر از تولد است.32
و در چين كمونيست هم مرام هاي جاهلي همچنان حاكم بوده، از جمله سنت غلط تبعيض بين جنس پسر و دختر و اقدام به قتل آنها از معضلات كودكان در عصر تمدن است.
گزارش مجله ي پيام زن از اين رفتارهاي جاهلي در جامعه ي چين چنين است:
در چين به دليل ميل والدين به فرزند پسر و نابودي دختران به واسطه ي نوزاد كشي و غفلت در مراقبت از آنان به ويژه با تكنولوژي مترقي در تميز جنسيت نوزاد و انتخاب آن، تا سال 1399 ش(2020م) براي 1000000 نفر مرد چيني همسري نمي باشد.33
در يك مقايسه ي كوتاه آنچه به نظر مي رسد، اين كه جاهليت مدرن امروزه از جاهليت قبل از اسلام هم بيشتر در انحطاط غوطه ور شده است، گزارش فوق يك نمونه از شواهد اين مدعاست، در حالي كه در زمان ظهور اسلام جامعه ي جاهلي عرب با چنين معضلاتي مواجه نمود، چرا كه فرهنگ دختر كشي به اين حد بسط نيافته بود و روابط اجتماعي گرچه سالم نبود اما آن گونه هم نبود، كه روابط غير انساني و حيواني و آنارشيسم جنيس تجويز و توصيه و عمل گردد.
كشورهاي تحت سلطه ي استعمار جديد
متاسفانه فرهنگ منحط استكباري حاكم بر جهان به انحاء مختلف و شگردهاي آشكار و پنهان استعماري از ممالك عقب مانده و جهان سوم و به عبارتي در سراسر كشورهاي جهان، از جمله كشورهاي اسلامي راه پيدا كرده و آثار مخرب نفوذ و اشاعه ي اين فرهنگ پليد كاملا هويدا است.
در ارتباط با آثار و عوارض زيانبار اين پديده ي شوم در ممالك فوق كه مرتبط با موضوع مورد بحث است، به مصاديق چند در ذيل اشاره مي شود.
از جمله ابتلائاتي كه گريبانگير كودكان جهان است و از مصاديق ظلم و خيانت فرهنگ سراسر زيانبار حاكم در حق اطفال به حساب مي آيد، انواع بيماري هاي جنسي ناشي از اختلال و فساد ارتباطات اجتماعي و بي بند و باري در روابط زن و مرد است، كه در اين ميان بيماري ايدز به عنوان يك بيماري بسيار خطرناك و مسري و مهلك چون صاعقه اي از عذاب الهي رو به گسترش است و متأسفانه از كشورهاي صنعتي و پيشرفته ي مبتلا، به ممالك ديگر هم نفوذ يافته و كماكان رو به ازدياد است.
بر اساس پيش بيني دبير سازمان بهداشت هند از سال 2000 روزانه 10000 نفر بيمار مبتلا به ايدز در هند جان خواهند باخت. تعداد بيماران پيشرفته ي ايدز در هند جان خواهند باخت. تعداد بيماران پيشرفته ي ايدز در هند 700 نفر و آلودگان به ويروس اچ،اي، وي، 14000 نفر ند ولي آمار حقيقي نگران كننده است. طبق پيش بيني او مبتلايان به ايدز تا سال 2000 به 30 تا 50 ميليون نفر خواهند رسيد و نيز ايدز در بين زنان خانه دار و كودكان شيوع يافته و به ندرت تشخيص داده مي شود.34
آمار بيماران براساس برآورد اواخر سال 76 به نقل از مطبوعات چنين است:
براساس آمار منتشره ي سازمان ملل در هر ساعت 13 نفر در مالاوي به ويروس ايدز آلوده مي شوند... در حال حاضر 14 درصد از بزرگسالان در مالاوي آلوده به اين ويروس هستند. اما وضع كودكان و نوجوانان نگران كننده تر است، در صورتي كه راهي براي درمان بيماري ايدز يافت نشود تا 25 سال ديگر يك چهارم جمعيت كشور مالاوي بر اثر ابتلا به اين مرض جان خود را از دست خواهند داد.35
علاقه به فرزند پسر و از دست رفتن دختر، سبب قتل نوزادان دختر توسط والدين مي باشد، لذا تا سال 1399 ش چشم انداز افزايش فزاينده ي تعداد مردان آماده ي ازدواج در جنوب و شرق آسيا به 2000000 نفر مي رسد، در حالي كه برايشان همسري يافت نمي شود.
در سال هاي اخير ، علاوه بر مشكلات هميشگي كودكان و مشكل ايدز و بيماري هاي جنسي، اشكال جديدي از معضلات ديگر وارد دنياي كودكان شد كه در بعضي از نقاط جهان به شكل بحراني مطرح است، از جمله موضوع قاچاق و خريد و فروش آنها جهت سوء استفاده هاي جنسي است.
در هند تنها 2000000 نفر به خريد و فروش كودكان بي گناه مشغولند و 400000 كودك به كشورهاي غربي فروخته شده اند. در تايلند به ويژه شهر بانكوك 30000 كودك مورد هتك توريست هاي غرب قرار گرفتند در خيابان هاي فيليپين بيش از 1000000 كودك سرگردان وجود دارند كه بيش از 100000 نفرشان بعد از رهايي از چنگ باند هاي قاچاق به ناچار به فحشاء پرداخته اند.36
سوء تغذيه ، معلوليت و مرگ و مير كودكان با تحريم هاي اقتصادي كه به منظور اهداف سياسي انجام مي پذيرد، از مشكلات ديگر سال هاي اخير در كشورهايي مانند عراق و هائيتي بود. گرچه كودكان حدود 80 درصد در مقابل بيماري هاي قابل پيشگيري ايمني يافته اند. ميزان مرگ و ميرشان كاهش يافته است، اما با كمال تاسف اشاعه ي فرهنگ ضد اخلاقي و ضد ارزشي به دنبال سياست هاي توسعه طلبانه و استعماري، مشكلات و معضلات عديده اي به سرعت از دنياي بزرگترها به دنياي كودكان سرايت مي نمايد كه به چند نمونه ي آن به اختصار اشاره مي شود.
براساس گزارش اداره ي بين المللي كار وضع كودكان كارگر روز به روز وخيم تر مي شود، سازمان جهاني كار اعلام نمود كه در سراسر جهان نزديك 20000000 كودك زير 15 سال مورد سوء استفاده قرار مي گيرند و مشكلات در محيط هاي كاري به اشكال مختلف جريان دارد.
سوء تغذيه و بيماري هاي عفوني سبب مرگ 13000000 كودك در كشور هاي جهان سوم است و حدود 190000000 كودك در جهان در حالي از سوء تغذيه رنج مي برند كه مواد غذايي كافي براي جمعيت جهان وجود دارد، ولي نحوه توزيع، جنگ، ناآرامي هاي سياسي، هرج و مرج اقتصادي از موانع رفع اين مشكل است.
طبق گزارش هاي سازمان هاي بين المللي در يك دهه ي قبل نزديك 1500000 كودك جان خود را فقط در جنگ ها از دست دادند. حدود 4000000 نفر در اثر برخورد با مين، بمباران و شكنجه به شدت مجروح شدند كه براي هميشه معلول خواهند ماند. بيشتر از 5000000 كودك در اثر بروز جنگ ها آواره شده اند و نزديك 10000000 كودك از صدمات روحي و رواني ناشي از بروز جنگ در رنج به سر مي برند.37
در وراء همه ي اين نابساماني ها كه بر زندگي كودكان حكمفرماست، برخي از رفتارهاي زشت در برخورد با كودكان برخاسته از عقايد كهنه ي جاهلي است كه در كنار عوارض جاهليت مدرن، خود ظلم و اجحاف ديگري است كه بر زندگي كودكان سايه افكنده است، گرچه به ندرت مشاهده مي شود و قابل قياس با عوارض جاهليت نو نيست، بلكه بقاي اين عقايد جاهلي علاوه بر عوارض مستقيم آن در عرصه ي حيات كودكان، زمينه ساز بسط هر چه بيشتر جاهليت جديد و به تبع كمك به تحكيم هر چه بيشتر آثار شوم آن در اين عرصه مي باشد.
در اين مورد به يك نمونه ي زير بسنده مي شود. روزنامه ي جمهوري اسلامي به نقل از خبرگزاري پي تي آي هند مي نويسد: مردي از ناحيه جيند ايالت هاريانا در شمال هند به اعتقاد خوب شدن وضع معيشتي، خود سر بريده ي فرزندش شامبو را به خدايش هديه كرد.38
مقام كودك در اسلام
حضانت و سرپرستي اطفال از ديدگاه مكتب اسلام، داراي اهميت فوق العاده اي مي باشد. اصولا نهاد خانواده از قداست ويژه اي برخوردار است و تأكيد فراواني در جهت تشكيل خانواده و تحكيم و استقرار اركان اين نهاد مقدس در بيان آيات و روايات وجود دارد، به گونه اي كه پيامبر اسلام (ص) نكاح را سنت خود تلقي فرموده، استنكاف كننده اين عمل را از خود طرد مي كنند (النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني) هدف از ايجاد اين كانون مقدس نيز، هدف والا و ارزشمندي است و آن ايجاد فرزنداني است كه در پرتو تعاليم حيات بخش اسلام بايد افرادي شايسته و صالح بار آيند، چرا كه در اسلام هدف ازدواج صرفا ارضاي شهوات و تأمين غرايز مادي نيست، تا اينكه ارزش ازدواج در حد تأمين هوس خام تنزل يابد، بلكه قرآن صريحا مي فرمايد، ازدواج بايد عامل سكونت و آرامش و رمز مودت و رحمت باشد، يعني آنجا كه اين ماده ي خام (هوس) به اوج كمال خود رسيده و حاصل آن محبت و مراتب بالاي علاقه و پيوندي است كه دائمي و مستمر است، نه فاني و زودگذر و بدين گونه كانون خانواده شور و گرمي خاصي يافته، به دنبال آرمان هاي والاي خود، يعني ايجاد و پرورش نسلي صالح و مفيد تلاش مي نمايد.
در چنين نظر گاهي است كه بر مراعات و سعي در جهت استقرار و تحكيم پايه هاي خانواده و رشد و تعالي آن تأكيد شده است، به گونه اي كه اجر و پاداش حركت مرد به سوي مسجد به براي عبادت و برگشت او از مسجد به سوي منزل يكسان و برابر به شمار مي آيند.
دستور پيامبر بزرگ اسلام (ص) است كه مي فرمايند: ارجعوا الي اهليكم فكونوا فيهم و علموهم و بروهم
قرآن مي فرمايد: زينت زندگي دنيا مال و اولادند: المال و البنون زينه الحيوه الدنيا
در فرازي ديگر اولاد را در شمار خواستني هاي درجه ي اول اين جهان به حساب مي آورد.
در زمينه ي جنسيت فرزند هم فرقي بين جنس پسر و دختر قايل نمي شود و در بيان پيشوايان اين مكتب از فرزند پسر به نعمت و از دختر به حسنه تعبير شده است، تا با اين عناوين مهر بطلان بر فرهنگ منحط جاهلي زده و هر گونه تبعيض را محكوم و طرد نمايد.
در تعاليم اسلامي آداب و دستوراتي در باب نكاح و مراحل تشكيل و رشد جنين تا تولد و عنايت اين مكتب به مقام ويژه ي فرزند است.
مكتبي كه به نهايت دقت و مراقبت والدين در همه ي اين مراحل دستور داده و هر گونه ضرر رساندن به جنين را منع نموده است.
بي شك منظور تمامي توصيه هاي اسلام در زمينه ي عقد و منع نكاح با برخي از زنان و حق فسخ عقد و غيره تضمين رشد و سلامتي صلاح حال اولاد آينده است.
قرآن كريم خبر ولادت نوزاد را به عنوان خبري مسرت بخش با لفظ بشارت ذكر مي كند چه در داستان حضرت ابراهيم (ع) آنجا كه ملايكه به او و همسرش مژده ي بچه دار شدن را مي دهند و چه در برخورد با ذكريا (ع) در مقام اجابت دعايش كه چنين مي فرمايد: «يا ذكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيي» از سنت هاي ايام ولادت نوزاد، سنت عقيقه است كه در واقع در مقام اعلام و اظهار بهجت و سرور نيز شكر و سپاس در قبال خالق هستي به خاطر اعطاي نعمت وجود مولود جديد مي باشد.
عقيقه در روايات به نام هاي سنت ولادت و قرباني نوزاد هم آمده است و از ماده ي«عق » به معني چاك دادن مي باشد و مراد از آن گوسفندي است كه بعد از قرباني اندامش را مي شكافند.
پيامبر اكرم (ص) بر اين قرباني نام نسيكه را هم مي نهادند كه از كلمه ي نسك به معناي عبادت است، چرا كه با اين عمل به سوي خدا تقرب مي يابند.
خود پيامبر (ص) براي حسين(ع) قوچي قرباني كردند، و نيز فرمايش آن بزرگوار است كه فرمودند:
«قرباني سبب دوري گزند، از فرزندانتان است»40
پيامبر اكرم (ص) اهميت زيادي براي دلجويي و جذب اطفال قايل بودند و خود همواره به كودكان سلام مي دادند و از ياران و مسلمين نيز تقاضا مي كردند كه چنين عمل كنند.
انس بن مالك نقل مي كند: «پيامبر اكرم (ص) بر كودكان عبور نمود و سلام كرد و اين عمل سيره ى هميشگي آن حضرت بود.»41
بنابراين اولاد در مكتب اسلام از ارزش والايي برخوردار بوده، حتي در مراحل قبل از ولادت هم داراي حقوقي از جمله نهادن نامي نيكو بر او كه بعدها مايه ي مباهاتش باشد و تلاش در جهت صحت و رشد و كمالش و غيره مي باشد.
در مجموع فلسفه ي نكاح و تشكيل خانواده در گرو بقا و استمرار نسل مي باشد. از جمله دستورات ارزنده و برتر در تعاليم پوياي اسلام عنايت ويژه به نگهداري و تعليم و تربيت كودكان در مسير كمال است. كما اينكه عمده تلاش انبياي عظام (ع) تعليم و تزكيه ي بشر بوده و مقصد بعثت پيامبر اكرم (ص) به فرموده ي آن حضرت اتمام مكارم اخلاقي انسانهاست آنجا كه فرمودند:
«اني بعثت لاتمم مكارم «الاخلاق» همانطور كه خداوند، اول معلم و مربي جهان خلقت است، انبياء و پيروان آنها نيز به عنوان خلفاي خدا در زمين در راستاي خدا گونگي و ايفاي رسالت خلافت الهي بايد در چنين خطي سير كنند.
در اسلام ازدياد نسل امر واجبي نيست، اما همت گماشتن براي حفظ و بقاي حيات شايسته و انساني فرزندان از تكاليف بسيار مهمي است كه در درجه ي اول متوجه والدين مي باشد.
قرآن كريم در اين زمينه خطاب به مؤمنان مي فرمايد:«يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا» 42 و با تاكيد بر رسيدگي به مسايل خانواده و فرزندان به كساني كه در اين مورد كوتاهي و سهل انگاري نمايند و عده ي آتش مي دهد.
مؤلف كتاب احكام القرآن ذيل آيه ي فوق چنين مي نگارد:
«روي عن علي في قوله (قواانفسكم و اهليكم) قال علموا انفسكم و اهليكم الخير و قال الحسن تعلمهم و تأمرهم و تنهاهم النبي صلي الله عليه و اله و سلم كلكم، راع و كلكم مسئول عن رعيته و معلوم ان الراعي كما عليه حفظ من استرعي و حمايته و التماس مصالحه فكذلك عليه تأديبه و تعليمه و قال عليه السلام فالرجل راع علي اهله و هو مسئول عنهم و الامير راع علي رعيته و هو مسئول عنهم.»43
اهميت تربيت
در اهميت اين تكليف همين بس كه مسامحه ي والدين نسبت به انجام اين مسئوليت الهي مستوجب عقوق فرزندان و عذاب اخروي است. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند: اعينوا اولادكم علي البر، من شاء استخرج العقوق من ولده.»44
در اسلام هر گونه اقدامي براي پرورش و تربيت كودكان، اگر چه خيلي جزيي و محدود مانند ايجاد سرور در آنها يا اهداي هديه اي باشد داراي اجرا خروي بوده و حتي نوعي عبادت تلقي مي گردد.
به ويژه در مورد سرپرستي ايتام سفارشات فراواني شده است. خداوند در قرآن كريم پيامبرش را مخاطب قرار داده و مي فرمايد، در زماني كه يتيمي بيش نبودي مشمول عنايات خداوند بوده و او پناهت داد و با ذكر اين توجه خاص پروردگار در حق او سرانجام دستور العملي كه براي پيامبرش صادر مي كند چنين است: « فاماليتيم فلا تقهر.» 45 كه در واقع شكر در نرنجاندن اين اطفال است.
در سوره ي ماعون تحقير يتيم و اهمال در رسيدگي به امور و شئون او را از علايم تكذيب آخرت بر مي شمارد و مي فرمايد:«اراءيت الذي يكذب بالدين فذلك الذي يدع اليتيم».46
از پيامبر (ص) روايت شده است كه فرمودند: بهترين خانه ها در ميان خانه هاي مسلمين آن است كه يتيمي در آن خوب پرورش يابد و بدترين خانه ها آن است كه يتيم را در آن بيازارند.
و نيز فرمودند: «هر كس سه يتيم را در كنار خود كفالت دهد، چون كسي است كه شب را به عبادت و روز را به روزه و حج گذارنده و شام شمشيرش را به راه خدا از نيام درآورده و من و او چون دو انگشت مهين و سبابه در بهشت برادر و قرين هم خواهيم بود.»47
سفارش به سرپرستي و پرورش ايتام و اطفال بي سرپرست در منازل و نمونه هاي فراوان عمل به اين دستور الهي در صدر اسلام، حاكي از ميزان دقت و ظرافت مكتب اسلام در چگونگي برخورد با اين مشكلات اجتماع و حل آن است. خود پيامبر بزرگوار اسلام (ص) در اين زمينه پيش قدم و الگويي براي اصحاب و پيروان بودند. همانطور كه قبل از بعثت نيز بر اين امر همت گماشته و حضرت علي (ع) را در آن شرايط سخت و قحطي و خشكسالي جهت پرورش تحت سرپرستي خود در مي آورد و كمكي به عموي بزرگوارش ابيطالب نموده، هزينه زندگي او را كاهش مي دهد. حضرت علي (ع) از نحوه ي سرپرستي پيامبر اكرم (ص) چنين سخن مي راند:
او مرا در آغوش خود بزرگ كرد و من خردسالي بودم كه مرا به سينه ي خود مي چسباند و رختخواب مرا در كنار خود پهن مي كرد و من بوي خوش آن حضرت را استشمام مي كردم و هر روز از اخلاق او چيزي مي آموختم.48
لذا در صدر اسلام و مقاطع اوليه ي تاريخ اسلام در جامعه ي اسلامي پديده اي چون پرورشگاه و يا احداث مكان جهت تجمع و نگهداري ايتام و اطفال بي سرپرست وجود نداشت، چرا كه پرورش صحيح و كامل كودك اقتضا مي كرد تا در منزلي از منازل مؤمنين در كانون هاي گرم خانواده اي مانند عضوي از اعضاي آن بگونه اي طبيعي همانند ساير كودكان به حيات خود تداوم بخشد.
اينجاست كه بايد گفت در اسلام هيچ مصلحتي از مصالح اطفال و تضمين سعادت آنها بالاتر نيست. مصاديق فراواني در زندگي پيشوايان دين و در رأس آنها پيامبر اكرم (ص) مبني بر ترجيح مصالح كودكان بر هر مصلحت ديگري وجود دارد.
چه آنجا كه همه ي تشريفات و مصالح خود و يارانش را كنار نهاده و در مسير حركتشان طفلي چون امام حسين (ع) را اين طرف و آن طرف دنبال كرده تا او را در آغوش گيرند
و چه آن روزي كه دو ركعت اخير نماز ظهرشان را سريع مي خوانند و در جواب سئوال اصحاب مي فرمايند: مگر صداي شيون طفل را نشنيديد
و چه در آن زمان كه سجده را طولاني كردند در حالي كه ياران تصور مي كردند وحي الهي بر آن حضرت نازل شده ولي حضرت فرمود: فرزندم بر دوشم بود نخواستم ناراحتش كنم و سجده را طول دادم تا به زير آمد
و از طرفي علي (ع) را مي بينيم كه در مقابل چند كودك يتيم زانو زده و لقمه بر دهانشان نهاده و از آنها مي خواهد كه به لطف و صفاي خود او را بخشيده و غفلت او از توجه به آنها عفو نمايند و او را در محضر الهي به محاكمه نكشند.
اين ها و نمونه هاي بيشمار ديگري در طول تاريخ اسلام بيانگر حساسيت مكتب اسلام در مقابل سرپرستي و پرورش اطفال است، تا اينكه در سايه ي سرپرستي و ارشادات والدين و ساير سرپرستان جنبه ي انساني و انسانيت وجودش را شناخته و با پرورش ايمان و تعديل تمايلات حيواني، سعادت دنيوي و اخرويش تأمين گردد
قابليت تربيت
در تعاليم آسماني، انسان قابليت پرورش و تكامل از حضيض ماديت و حيوانيت تا اوج رفيع انسانيت و خداگونه شدن را داراست و انسان مورد نظر در جهان بيني الهي همواره در حال شدن است.
صانع حكيم، نفوس انسان ها را بر فطرت پاك الهي و خدا آشنا ساخت و پرداخت و در وجود هر انساني استعداد شدن و نيل به كمالات برتر را به وديعه نهاد.
آيات و روايات متعددي كه امر به كسب صفات حسنه و مكارم و فضايل اخلاقي و ترك صنعات سيئه و رذايل اخلاقي مي نمايد، خود شاهدي بر امكان اصلاح و تكامل بشر در بينش الهي است و الا همه ي توصيه ها لغو گزاف خواهد بود.
اسلام بر خلاف ديدگاههاي گمراه نشأت يافته از افكار غير ديني و ماترياليستي و الحادي، انسان را گرگ و موجودي بالذات شرور و ظالم نمي شمارد تا سپس بگويد كه تغيير و تطور اخلاقي و كمالات برايش ممكن نيست و او نياز به قوانيني دارد كه با اعمال قدرت و زور شرش را محدود نمايد.49
بلكه اسلام با قايل شدن فطرت الهي براي بشر او را موجودي كمال جو و بي نهايت طلب و به عبارتي خدا آشنا و خدا جو مي شناسد و به فرمايش پيامبر اكرم (ص) هر نوزادي بر اساس فطرت پاك الهي از مادر متولد مي شود- كل مولود يولد علي الفطره ... – و اگر انحرافي در زندگيش ملاحظه شود ريشه در وجودش نداشته، بلكه محيط و والدين عامل ايجاد زمينه هاي گمراهي و انحراف در او مي گردند. عده اي از دانشمندان خلق انسان ها را به سه دسته ي خوب، متوسط و بد تقسيم مي كنند.
الكسيس كارل دانشمند انسان شناس فرانسوي مي گويد:«هر يك از ما خوب، متوسط يا بد متولد مي شويم، ولي حس اخلاقي نيز مثل هوش به وسيله ي تعليم و نظم و اراده بسط مي يابد و تربيت مي پذيرد»50
برخي از طبع ها به خوبي متمايلند كه اگر عوامل خارجي، آن را منحرف نكنند، طبعا چنين گرايش را دارند. در مقابل بعضي از طبع ها تمايل بدي دارند كه اگر عوامل مانع نشوند به سمت بدي كشيده مي شوند و برخي از طبايع هم در حال اعتدالندد و نسبت به پذيرش يا رد خوبي يا بدي لما اقتضاء بوده و مستعد قبول هر يك از دو جهت مي باشند. بر اساس نظر دانشمندان تغيير و تحول در اخلاق دسته ي اول و دوم مقداري دشوار و در برخي از موارد بسيار سخت بوده، اما در هر حال امري ممكن است.
سن تربيت
يكي از مسايل مورد بحث در زمينه ي پرورش كودكان زمان شروع اين امر خطير است كه صاحب نظران و متخصصين فن تربيت و روانشناسان امروز مي گويند بايد از ابتداي تولد شروع شود.
عده اي ديگر سن سه سالگي را عنوان مي كنند و اسلام باز در اين باب گوي سبقت را ربوده و قدم فراتر نهاده و مي گويد كه پدر قبل از نكاح و انتخاب همسر بايد در فكر تربيت اولاد آينده ي خود باشد طبق قانون وراثت طرز افكار و حالات رواني و عواطف و شخصيت كودك وابسته به مادر است، لذا در اسلام برخي از امراض مي توانند مانع عقد يا مجوزي براي فسخ عقد باشند در عين حال سفارشات فراواني در مورد ويژگي هاي همسر منتخب و حتي راجع به خانواده اش شده است.
زمينه ها و استعدادها در كودكان مختلف و متفاوت است و پيامبر اكرم (ص) اين گوناگوني را به معدن تشبيه فرموده و والدين و مربيان جامعه را نيز در واقع به عنوان معدن شناساني كه بايد با درايت و مهارت كافي اين استعداد ها را كشف و استخراج و بهره برداري نمايند. در آنجا كه مي فرمايند:
«الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه»
آداب و دستورات زياد براي مادر در طول دوران حمل اعم از رفتار و گفتار و شايد پندار ناظر بر توجه خاص به اين مقاطع از زندگي مي باشد. از جمله مراعات مسايل و آدابي در ابواب اكل و شرب و تأكيد بر سلامت مادر و همين و همينطور در حريك گفتار مثل قرائت سوري از قرآن و اذكار و ادعيه و پرهيز از معاصي و امورات لغو و بيهوده و غيره كه متضمن سلامت جسمي و روحي جنين هستند.
مسلما هر چه زمان پيشتر مي رود و بر علوم و اكتشافات و پيشرفت بشر افزوده مي شود فلسفه ي اين آداب و دستورات ديني نيز بيشتر آشكار مي شود.
به عنوان نمونه، قابليت اثر پذيري جنين از حركات و رفتار مادر از موضوعاتي است كه امروزه بشر در سايه ي پيشرفت علوم خود به آن رسيده است و گاه نيز مي بينيم كه در زبان علمي نظرياتي تحت عنوان آموزش زبان در رحم مادر مطرح مي شود.51
بعد از ولادت هم در سال هاي اوليه،- به ويژه دو سال اول زندگي نوزاد- از اهميت بالايي برخوردار است؛ چرا كه نفس نوزاد تهي از هر گونه نقش و صورتي بوده، آمادگي كامل براي پذيرش هر نقشي كه بر لوح روح و قلب او ترسيم گردد را داراست، به كاري عادت نكرده تا تركش مشكل باشد و هر گونه علم و آگاهي كه بر او عرضه گردد آن را ضبط مي نمايد و دستگاه ادراكي او كه قبلا مورد استفاده واقع نشده از بدو تولد آماده ي كسب تدريجي علوم است و روح حساس و دستگاه ادراكي پيچيده اش از حوادث اين دوره و كيفيت برخورد معاشرين و اطرافيان قطعا تاثير مي پذيرد، لكن از مشكلات اولياي او جهل آنها نسبت به نفسانيات و تمايلات و عواطف دروني اوست كه متأسفانه كشف اين امور بسا دشوارتر است.
سهل انگاري اولياء نسبت به طفل در اين مقطع بسيار مهم عمرش، چه بسا موجب ضايعات روحي صعب الدرمان يا غير قابل جبران براي كودك گردد.
امروزه متخصصان فن تربيت نيز مي گويند: پايه ي بسياري از معضلات و ناهنجاريهاي سنين جواني و بالاتر مربوط به نارسايي هاي اين مرحله ي بسيار مهم زندگي انسان است.
انسان در اين سنين به ساختماني مي ماند كه از آغاز پايه هايش را محكم بنا نكنند در مدت كوتاهي بنا تخريب شده و مضمحل مي گردد.
اشعار منسوب به حضرت علي (ع) نيز مؤيدي بر اين ادعاست، آنجا كه مي فرمايند: حرض بنيك علي الاداب في الصغر – كيما تقربهم عيناك في الكبر و انما مثل الاداب تجمعها- في عنفوان الصبا كالنقش في الحجر آري دانش در كودكي مانند نقشي بر سنگ است.52
در نهج البلاغه در مورد قابليت و استعداد تربيت پذيري و پرورش كودك چنين آمده است:
«دل نوجوان همانند زمين خالي از گياه و درخت است كه هر گونه بذري در آن افشانده شود، قبول مي كند و در خود مي پرورد، پس عزيزم در آغاز جوانيتبه ادب و تربيت تو پرداختم قبل از آنكه دلت سخت گردد و از پذيرش چيزهاي خوب سر باز زند.»53
اسلام علي الرغم توصيه به شكوفا كردن استعداد كودك توقع اوليا را به انجام بسياري از كارها و مسئوليت ها توسط كودك بي مورد دانسته و آن را نهي مي نمايد و كودكي را ايام بازي قلمداد كرده، مسئوليت پذيري كودك هم بايد در خلال بازي هايش شكل گيرد. همانند گياه نورسته اي كه دوران آمادگيش را طي مي كند و هنوز تا نيل به مرحله ي بهره برداري فاصله ي بسيار دارد.
در نهايت از ديدگاه وحي و اسلام دوران اوليه ي زندگي و سال هاي طفوليت و كودكي از بهترين فرصت ها جهت تعليم و تربيت و پرورش و شكوفا كردن استعدادهاي نهفته ي انسان و متضمن صحت و سلامت و سعادت آينده ي اوست.
حق سرپرستي كودك با چه كسي است؟ چه كسي اولويت دارد؟ در اسلام در درجه ي اول حق حضانت متعلق به مادر طفل است كه مورد اتفاق مذاهب مختلف مي باشد. البته در زندگي مشترك و كانون سرشار از مهر و عطوفت خانوادگي هر چند والدين در سرپرستي كودكشان سهيم هستند، اما در عين حال مسئوليت عمده ي حفاظت و پرورش نوزاد بر دوش مادر سنگيني مي كند و اين قانوني هم سنخ و هماهنگ با ناموس خلقت است. موجوداتي كه به صورت جفت زندگي مي كنند ما در (جنس ماده) علاوه بر زاد و ولد بچه نقش حضانت و مراقبت را نيز داراست و در مقابل تهيه ي آذوقه و نفقه بر عهده ي جنس نر است.
لازمه ي اين ارتباط تنگاتنگ و مستمر بين مادر و فرزند، يكسري نيازهايي است كه طرفيني است، يعني اين فرزند نيست كه محتاج مادر است، بلكه مادر نيز به نوعي نيازمند چنين رابطه اي مي باشد.
همانطور كه احساس نياز به وجود فرزند در مادر به مراتب بسيار شديد بوده از احساس نياز پدر نسبت به اين مسأله تجلي بيشتري دارد، احساس نياز به رابطه با فرزند هم اين گونه بوده و ريشه ي تكويني و عاطفي در وجود مادر دارد. از عجايب و شگفتي هاي جهان خلقت، آفرينش چنين موجود ذوجنبتين است كه از جهتي وجودش هماهنگ با نيازهاي كودك و در مسير رشد و ارتقاي اوست و از جانب ديگر نيز هستي او بگونه اي شكل گرفته كه هماهنگ با مرد و عامل رفع نيازها و نواقص او و رشد كمالاتش مي باشد.
نيازهاي كودك و مادر
عجز و ناتواني كودك در برآوردن نيازهايش سبب مي شود كه براي تأمين خواسته هاي خود احساس يك نوع علقه و وابستگي شديدي به خارج از وجودش و اطراف داشته باشد. با درك اين موضوع كه اطرافيان از حاميان و پشتيبانان او هستند، به ويژه والدين و بالاخص مادر بهترين دلگرمي كودك مي باشند.
لوازم و مقدمات پرداختن مادر به اين نقش نيز در وجود مادر نهفته است، زنان در اين سنين نسبت به نگهداري و مراقبت از طفل در مقايسه با مردان موفقترند.
قرآن كريم در هفت سوره، امر به رعايت احترام و نگهداري و مراقبت از طفل در مقايسه با مردان موفقترند.
قرآن كريم در هفت سوره، امر به رعايت احترام و نگهداري شأن و مقام برجسته ي والدين را نموده و همچنين در دو سوره از سور مربوطه يعني سوره هاي لقمان و احقاف بر مقام مادر تكيه ي بيشتري نموده، زحمات او را يكي بعد از ديگري خاطر نشان مي كند و ضمن گوشزد كردن زحمات ايام بارداري و وقت شيردادن و بيداري هاي ممتد، براي پرستاري از كودك تواضع و سرافكندگي در مقابل او را سفارش مي نمايد.
به لحاظ اين ويژگي مادر كه قرآن در دو سوره، به رشته ي تحرير كشيده، پيامبر اكرم(ص) در جواب مردي كه از بهترين همدمان پرسش نمود، سه بار نام مادر را بردند. آن فرد پرسيد: اي پيامبر خد در ميان مردم كداميك بيشتر سزاوارند كه همدمي نيكو و برايم باشند؟ حضرت جواب داد: مادرت پرسيد بعد كي ؟ باز جواب داد مادرت. بار سوم پرسيد: بعد كي؟ حضرت اين بار در جواب فرمودند: پدرت.54
از نيازهاي بسيار مهم، بلكه مهمترين نياز- روحي و رواني- كودك نياز عاطفي يعني نياز به محبت و محبوب واقع شدن است، چرا كه زندگي فاقد محبت يك زندگي بي روح و سر و خسته كننده است.
تبادل محبت از سنين كودكي پايه گذاري مي شود و بهترين معماران اين نياز در كودك، والدين او و در درجه ي اول مادر مي باشد.
كودك از حركات و رفتارهاي محبت آميز مادرش احساس محبت نموده، اعمال كوچك و بزرگ مادر براي مراقبت از او را از علائم محبت به شمار آورده، بعدها با لبخند شيرينش رضايت و علاقه ي متقابل خود را اظهار مي دارد. اصولا كيفيت تجربه ي طفل از اين جهان به وسيله ي رفتار عاطفي مادر تعيين مي شود. در سه ماهه ي اول زندگي هم تجربيات و ادراكاتش به بخش عاطفي مربوط مي شوند.
احساس دايمي محبوب والدين بودن و جلب حمايت و توجه آنها يك محيط آرام رواني و مورد اعتماد براي كودك مي آفزيند كه عامل بسيار موثري در رشد و كمال عاطفي اوست، به ويژه كه او همه چيز را و جهان را در وجود مادر مي بيند.
بهترين و بالاترين پيوند بين مادر و كودك پيوند عاطفي و محبت است، حتي شيردادن مادر از پستان خود عامل يك وابستگي عاطفي بين طرفين است و رضاعه در لغت نيز به معناي نوشيدن به واسطه ي ميكدن پستان مادر است و قرآن كريم هم در مورد شير دادن تعبير والدات را به جاي امهات مي آورد كه بيانگر مادر حقيقي است.
دانشمندان توصيه مي كنند، اگر مادر شير در پستان ندارد، در عين حال وقت تغذيه سعي كند طفل را در آغوشش بگيرد، گويا از پستانش شير مي خورد تا با اين عمل از دامن گرم مادر و عاطفه ي مادري هم برخوردار شود- اگر چه هيچ تغذيه اي جايگزين مناسبي براي شير مادر نخواهد بود.
دكتر جان بالبي – مانند بسياري از متخصصاني كه امروزه به نتايجي در بحث روابط بين مادر و فرزند رسيده اند- پيرامون عوارض جدا كردن اطفال از مادران چنين مي گويد:
« كودكاني كه از سه سالگي از مادر جدا مي شوند، دچار حالت انزوا مي گردند كه امكان دارد بعدها منجر به يأس شده ، پس از مدتي حالت خود را به شكل اعتراض و پرخاش بروز دهد و دوام اين حالت ممكن است زمينه ساز انزجار از خود و انتحار گردد كه در سنين نوجواني و جواني زياد مشاهده مي شود.»55
از مهمترين عوامل موجب افسردگي شديد در كودكان، محروميت از مهر و محبت مادري است، نياز آنان به محبت مانند نياز گياه به نور است، لذا طفل محروم از محبت هرگز بزرگ نخواهد شد.
نياز مادر
علاوه بر ضرورت هاي مذكور در روابط بين مادر و فرزند، نكته ي قابل ذكر ديگر ايجاد يك سري عوارض و ناراحتي هاي جسماني است كه در زن ها و مادران در اثر فقدان اين پيوند به وجود مي آيد. دانشمندان مي گويند:
بيشتر سرطان پستان در زنان بي فرزند يا مجرد، يا زنان بچه داري كه شير نداده اند و يا در زناني است كه كورتاژ كرده اند.
مؤلف كتاب اسلام و حقوق كودك به نقل از كيهان شماره 8201 مي نويسد:
«سرطان پستان زنان آفريقايي در حبشه بسيار كم است- چون كودكان شير مي دهند- ولي در سوئد فوق مدرن از هر چهار زن يكي مبتلا مي باشد.» 56
بنابراين با توجه به نكات فوق و ضرورت هاي شناخته شده و ناشناخته ي ديگر، مكتب اسلام اهميت فوق العاده براي مادران قايل بوده، آيات و روايات توصيفات برجسته اي در شأن و منزلت مادر بيان كرده اند:
پيامبر اكرم مي فرمايد: الجنه تحت اقدام الامهات.
در فرازي ديگر مي فرمايد: «اذا دعاك ابواك فاجب امك » و اين گونه حق تقدم و اولويت در چنين موارد جهت احترام و اجراي فرمان و اجابت مختص مادر است.
البته قابل ذكر است كه جهان بشري نيز سرانجام با گسترش علوم و فنون به اين موضوع كه قرآن قرن ها قبل به آن پرداخت پي برده، حق پرستاري و نگهداري كودك را ويژه ي مادر دانسته و در اعلاميه ي حقوق كودك چنين آورده اند:
«كودك خردسال جز در موارد استثنايي نبايد از مادرش جدا شود...»
آري اين قانون و فرامين قرآني نيز برگ زرين ديگري از افتخارات و امتيازات اسلام است كه قرن ها قبل از تدوين قوانين نشأت يافته از عقل و تجربه ي بشر به بهترين نحو آن را مطرح نموده است.
اولويت و تقدم مادر در پرستاري از فرزند به مدت دو سال يعني تا پايان دوره ي شيرخوارگي، مورد اتفاق فقها و علماي اسلامي است. اما در سرپرستي و نگهداري اطفال بعد از اين مدت تا حدودي محل اختلاق است.
البته در فقه تسنن مدت استحقاق مادر در مورد طفل اعم از پسر يا دختر يكسان بوده يعني تا هفت سالگي است. ولي فقهاي شيعه تفكيكي بين طفل پسر و دختر قائل شدند به اين تفصيل كه حق پرستاري دختر تا هفت سالگي با مادر است و در مورد پسر اين مدت به دو سال تقليل مي يابد و مادر بعد از آن مدت ديگر اولويتي نداشته، بلكه حضانت طفل پسر بعد از دو سال به عهده ي پدر مي باشد. لذا در صورت طلاق و جدايي زوجين اين حق مرد است كه پسرش را بعد از دو سالگي و دخترش را پس از هفت سالگي نگهداري نمايد.
روي هم رفته در سنين بعدي اگر اختلافي بين زوجين براي نگهداري فرزند پديد آيد، حق به جانب پدر مي باشد. با توجه به اينكه او نسبت به مادر آينده نگرتر و داراي تدبير بيشتري است و بهتر مي تواند سعادت و آينده ي كودك را تضمين نمايد، در صورتي كه مادر با جدايي و ازدواج مجدد تام الاختيار نبوده چه بسا محيط جديد سبب ايجاد عوارض و عقده هايي در فرزند گردد و يا اينكه حداقل كودك مميز مخير است كه يكي از والدينش را انتخاب كند و نزد او بماند.57
هر چند كه پدر مي تواند در سنين اوليه كودك و حتي از چهار ماهگي به بعد با كمك مادر و برآوردن نيازهاي كودك مانند استحمام و تغذيه موقعيتي چون مقام مادر نزد فرزند بيابد و مورد اتكاء و اعتمادش واقع شود.
مؤلف كتاب راهنماي پدران و مادران پيرامون نقش و سهم پدر و مادر در تربيت و سرپرستي كودك چنين مي نويسد:
«اگر پدر انس و همنشيني كافي با پسر نداشته يا حضور كافي در خانواده نداشته باشد، زمينه براي رشد ويژگيهاي مردانه در پسر فراهم نمي شود و به همين ترتيب اگر پدر نقش فعال و قوي در مديريت خانواده نداشته باشد و تقريبا از اداره خانواده بر كنار باشد، پسر فاقد روحيه ي مردانگي و قوي خواهد شد و اين امر در رفتار اجتماعي او اثرات سوئي باقي خواهد گذاشت.»
«و اگر مادر با دختر خود انس و صميميت كافي نداشته باشد، زمينه براي پرورش ويژگي هاي زنانه در وي فراهم نمي شود، در اين صورت چه بسا دختر از مواهب دروني خود از قبيل لطافت روح، عاطفه و احساس برخورداري كافي پيدا نكند و روحيه ي خشن بيابد. همچنين اگر مادر در خانواده نقش غالب و مسلط را ايفا كند دختر الگوي صحيح و مناسب كه بتواند نقش ويژه اي او را به او بياموزد نخواهد داشت و اين امر در رفتار اجتماعي او در آينده اثرات نابجايي خواهد گذاشت»85
روانشناسان و متخصصان و دست اندركاران امور تعليم و تربيت آرا و نظراتي به شرح زير دارند: «بين اثرات رواني جدايي از مادر در سه سال اول زندگي و جدايي از پدر در سنين بالاتر و بزهكاري و ناتواني در داد و ستد و محبت در بزرگسالي رابطه وجود دارد، به گونه اي كه اگر فرزند مطرود شود در آينده نيز طرد كننده ي فرزند خود مي شود. كودك پس از پنج سالگي بيش از هر چيز به پدر نياز دارد و غيبت طولاني پدر پس از آن سن با بزهكاري نوجواني مرتبط است.
محروميت عاطفي سال اول بيش از سال هاي ديگر بر زبان و عملكرد انتزاعي كودك اثر مي نهد و تا سه سالگي اگر تداوم يابد اثرات وخيمي مي نهد»59
منابع:
1_ الفقه الاسلاميه و ادلته، ج7، ص 718- 717 و الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594 و راهنماي مذهب شافعي، ص 171 معجم المغني، ج 13، ص 282-281 و مبادي فقه و اصول
2- الفقه الاسلامي و ادلته، ص 718 و و الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594 و راهنماي مذهب شافعي، ص 171
3- الفقه الاسلامي و ادلته، ص 718 -719و الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594 و راهنماي المغني ، ج 13، ص 282
4-الفقه علي المذهب الاربعه، ص 5-594 و معجم المغني ، ج 13 ، ص 3-282 و الفقه الاسلامي و ادلته، ص 21-19-718 و راهنماي مذهب شافعي، ص 172
5- الفقه علي المذهب الاربعه، ص 6-594
6- الفقه علي المذهب الاربعه، ص 5-594
7- الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594
8- الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594 و المعجم المغني، ج 13، ص 3-282
9-الفقه علي المذهب و ادلته، ص 3-722
10-الفقه علي المذهب و ادلته، ص21-720
11- الفقه علي المذهب و ادلته، ص 24-72
12-الفقه علي المذهب و ادلته، ص 725
در اين بخش نظري گذرا به بعضي از جوامع و نظام هاي كهن داريم تا به ميزان ارزش و اهميت اطفال و پرورش آنها در اين جوامع پي ببريم.
روم قديم: در تمدن هاي روم قديم، خانواده تابع اصول مذهبي بود و به صورت پدر شاهي اداره مي شد، فرزندان تحت سلطه و ملكيت پدر بودند. قدرت پدري مانند قدرت اربابي حد و مرزي نداشت. پدر حق فروش فرزندش و تنبيه او و هر تصميم ديگري را نسبت به فرزند داشت، حتي حق حيات و مرگ فرزندان وابسته به پدر بود و او قاضي و مالك الرقاب حقيقي بود. اطفال اهليت اموال را اگر چه خودشان به دست مي آوردند نداشتند و اين اموال متعلق به پدر خانواده بود.
روابط حقوقي اطفال با پدرشان مانند روابط حقوقي بين ارباب و برده بود. اطفال در هر سني تا پدر زنده بود تحت اختيار و قدرت او بودند، نه سن بالاي پدر اختياراتش را سلب مي كرد و نه سن بالاي فرزند او را از حكومت پدر مي رهاند. فرزند بعد از مرگ پدر و گاهي زودتر مي توانست صاحب حقوق خود گردد.
فروش پسر توسط پدر ناشي از حق تصرف پدر در اموال خانواده بود و پسر از جمله ي اموال خانواده محسوب مي شد، چرا كه وجودش وسيله ي ازدياد ثروت خانواده بود و پدر حق واگذاري او را به ديگري داشت و اين عمل، فروختن نام مي گرفت. پدر در ضمن معامله مي توانست با خريدار شرط كند كه فرزند را مجددا به او بفروشد و پس از باز خريد دوباره اين حق را داشت كه فرزند را در معرض فروش بگذارد. الواح دوازده گانه تا سه بار اين عمل را جايز و تصريح مي كند و مي گويد هر گاه پسري را سه بار بفروشند اختيار پدر به كلي از او سلب مي شود.
در قوانين روم قديم پسران در خانه محاكمه مي شدند و بر اساس حق ابوت، پدر خانواده قاضي محكمه بود و رأي و نظرش قطعي و استيناف ناپذير بود. مانند قاضي شهر مي توانست مقصر را محكوم به اعدام سازد و هيچ مقامي در رأي او حق مداخله نداشت. كائي بزرگ مي گويد.
«پدر اختيار تنبيه و مجازات و هلاك زن و فرزندانش را دارد، لذا در تمدن هاي روم قديم، اطفال مشابه اشياء مملوك پدران بوده، به اختيار پدران در معرض فروش يا قرض و كرايه واقع شده يا به قتل مي رسيدند».1
در چين: در زمان كنوسيوس مردان در خانواده داراي قدرت مطلقه، بودند به گونه اي كه پدر مي توانست همسر و فرزندانش را به غلامي و كنيزي بفروشد و نيز مي توانست فرزندانش را به قتل برساند و چيزي جز آراي عمومي قادر نبود مانع او از قتل فرزندش شود.
پدر به تنهايي غذا مي خورد و به ندرت زن و فرزندان را بر سر سفره ي خود مي خواند و آنها را هم شأن و هم پايه ي خود نمي دانست. چيني ها غالبا نوزادان دختر را مي كشتند، يا آنان را به صحرا مي افكندند. اگر نوزاد متولد شده دختر بود، خويشان به خانواده ي نوزاد تسليت مي گفتند.
در اسپارت : در آنجا سياست خشن و بيرحمانه اي را در جهت اصلاح نژاد اعمال مي كردند و طبق چنين سياستي، شوهران براي اينكه زنان خود را در اختيار مردان نيرومند قرار دهند، مورد تشويق و ترغيب واقع مي شدند . پدران حق قتل فرزندان خود را داشتند، علاوه بر اين بازرسان دولتي نيز كودكان را معاينه كرده ، اطفال ناقص و معيوب را به فرمان شوراي بازرسان از بالاي قله تا اوگه توس به زير مي افكندند.
در جامعه ي آخائي: پدر مي توانست كودكان خود را بر فراز كوهها به دست هلاكت بسپارد يا در مذبح خدايان تشنه كشتار نمايد.
در ژاپن : مرد مي توانست كودكان را به برده داران يا روسپي خانه ها بفروشد.
در آفريقاي شمالي: مردم بربر قبل از اسلام، خدايان قرطاجه مانند گورزيل و مستيمان را مي پرستيدند«ترتولين» چنين مي آورد كه مردم بربر اولاد خود را براي ستاره ي زحل كه خدايش مي خواندند، قرباني مي كردند و آتش را مي پرستيدند.
در مصر: قبل از فتح مصر توسط مسلمانان رسم بر اين بود كه هر ساله جهت ازدياد آب رود نيل دختري را با كسب رضايت والدين او زينت كرده، در آب نيل غرق مي كردند تا اينكه عمروعاص فاتح مصر از اين كار جلوگيري كرد.
جايگاه فرزند و حضانت او در جاهليت عرب
در عربستان قبل و مقارن ظهور اسلام، همان گونه كه عنوان جاهليت را به خود اختصاص داده است، روابط و موقعيت نهاد خانواده، از جمله ميزان توجه به اطفال نيز متناسب با فرهنگ و آداب و رسوم جاهلي بود.
در قوانين و آداب و رسوم چنين جامعه اي مسامحه و سهل انگاري زيادي نسبت به حيات و سرنوشت فرزندان مانند زنده به گور كردن ديده مي شود كه نمايانگر درجه ي ارزش اطفال نزد والدين مي باشد.
از پديده هاي بسيار شوم اين دوران، قتل فرزندان به بهانه هاي مختلف بود، يا بايد به پاي خدايان موهوم (بتها) قرباني مي شدند تا وسيله ي قرب و شفاعت براي والدين باشند و يا در پاي احساسات بيجا و عصبيت كور پدران به هلاكت مي رسيدند، يا به خاطر فقر و نداري به انحاء مختلف كشته مي شدند.
دختران را از بدو تولد يا سر مي بريدند يا از بالاي كوه بلندي به دره ي عميقي پرتاب مي كردند و گاه در آب غرق مي كردند، ولي غالبا با شكل رايج و بسيار قبيح آن، يعني زنده به گور كردن، به عمر فرزندانشان خاتمه مي دادند. از عوامل قتل فرزندان، بيم از خطر فقر و قحطي نقل شده است كه قرآن كريم نيز به آن اشاره نموده است با تغبيراتي چون: لاتقتلو اولادكم من املاق 3 لا تتقلوا اولادكم خشيه املاق 4
در مورد انگيزه ي قتل دختران، عامل بيم عرب از آلودگي آنها نيز ذكر شده است، چرا كه دختران توان رزمي كمتري داشته، سرانجام اسير چنگ دشمن شده، اسباب ننگ و ذلت قبيله اش مي گردد، كه در مورد رفتار قيس بن عاصم اين انگيزه نيز در تاريخ ثبت شده است.
عامل ديگري كه به آن پرداخته اند، عامل تقرب به پروردگار و شفاعت بت ها نزد خداوند است.
به هر حال اين كار از رفتارهاي خيلي فجيع عرب بود و قرآن كريم هم مكررا به طرف آن اشاره كرده، در سوره ي انعام و تكوير نيز آن را شديدا محكوم مي نمايد.5
قساوت و سخت دلي عرب در اين آداب غير انساني به آنجا رسيده بود كه قيس بن عاصم- از بنيانگزاران و مروجان قتل فرزند- به خدمت پيامبر اكرم (ص) مي رسد و مي گويد: دوازده دخترم را با دست خود كشتم و دلم به ترحم نيفتاد، مگر يك مورد كه دخترم به چند سالگي رسيده بود و جزع و فزع و التماس هاي معصومانه ي او در وقتي كه او را در گودال حفر شده نهادم و خاك بر سر و رويش مي ريختم عطوفتم را تحريك كرد، ولي در عين حال باز مانع از قتل او نشد. داستان سرگذشت چگونگي زنده به گور كردن اين دختر بگونه اي فجيع و دردناك بود كه پيامبر اكرم (ص) با شنيدن آن گريستند و فرمودند: «اگر مامور بودم گناهان گذشته را كيفر دهم هر آينه تو را كيفر مي دادم و سپس فرمودند: ان هذه لقسوه و من لا يرحم لا يرحم»6
از جمله ي آداب و سنت هاي غلط دوران جاهلي مي توان به نكاح شغار اشاره كرد كه حاكي از نحوه ي برخورد عرب جاهلي با اولادشان است.
نافع از ابن عمر روايت كرد كه پيامبر اكرم (ص) اين عمل را نهي فرمودند: نكاح شغار اين گونه بود، دو نفر كه داراي دختر بودند يكي به ديگري مي گفت: «زوجني ابنتك ازوجم ابنتي» و عقد و مهر و صداقي در كار نبود، بلكه بضع هر يك مهر براي ديگري تلقي مي شد و در واقع اين نكاح نوعي مبادله بين طرفين بود.7
جايگاه فرزند و حضانت او بعد از رنسانس
بعد از نگرش كوتاهي كه به موضوع مورد بحث در جوامع و ادوار قبل از ظهور اسلام داشتيم، حال درصدد آنيم كه به موقعيت و مقام اطفال و حضانت آنها در جوامع غير اسلامي نظري داشته باشيم، آن هم در مقطعي كه مدت ها از ظهور اسلام گذشته و اروپا و غرب مرحله ي جديدي از حيات خود را با تحولات عظيمي در عرصه ي علم و صنعت آغاز كرده كه ادامه ي اين پيشرفت و شكوفايي را در جهان معاصر شاهد هستيم.
آنچه در بدو امر به ذهن خطور مي كند، اين است كه، اين گونه ممالك مترقي كه گام هاي بلندي در وادي علم و صنعت و تكنولوژي برداشته اند، بايد داراي قوانين پيشرفته اي در همه ي ابعاد حيات بشر از جمله در مورد كودكان و حضانت باشند. اما با اندكي تامل و واقع نگري در مي يابيم كه وقايع موجود و حاكم بر جهان متمدن كنوني، خلاف آن چيزي است كه انتظار مي رود.
استناد ما در مورد اين مدعا، حقايق و واقعيات موجود، اعم از برخي آمارها و گزارشات و آراء و قضاوت هاي بعضي از صاحب نظران به ويژه شخصيت هاي غربي مي باشد.
ويل دورانت مي گويد: «در ميان جنگ ها و ماشين ها چنان غرق شديم كه از درك اين حقيقت بي خبر كه واقعيت زندگي، صنعت و سياست نيست، بلكه مناسبات انساني و همكاري افراد خانه از زن و شوهر و پدر مادر و فرزندان است.»8
«الكسين كارل » در مورد تعليم و تربيت كودكان در جوامع غربي چنين اظهار نظر مي كند: «علي الرغم مبالغ هنگفتي كه صرف تعليم و تربيت اطفال مي شود، به نظر نمي رسد كه اين اطفال و جوانان آتيه ي دنيا از حيث قواي روحي پيشرفتي حاصل نمايند در تعليم و تربيتي كه در مدارس به اطفال مي دهند، هميشه سعي دارند، عضلات بدني اطفال را تقويت نمايند، بدون اينكه توجه داشته باشند، بيماري هاي عصبي و روحي در آنجا رو به افزايش نهاده، هر چه وزن بدنشان افزايش مي يابد، روح آنها به همان ميزان ضعيف و آسيب پذير تر مي شود.»9
در فرازي ديگر نظري به محصول تمدن معاصر افكنده و چنين مي نگارد:
«انسان غير حقيقي كه ساخته و پرداخته ي تمدن امروزي است، كاملا شبيه به قصور مجللي است كه روي كارت نقاشي شده و ساختگي تر از اين انسان. آن انسان است كه روي تئوري هاي غلط و تخيلات شاعرانه ماركس ولنين پرداخته شده است كه مي خواست اجتماع آينده دنيا را بنماياند.»10
او آماري به شرح ذيل جهت اثبات مدعاي خود ارايه مي دهد:
«تقريبا هر سال هشت هزار بيماري جديد و بي سابقه بر تعداد بيماري هاي روحي اضافه مي شود. در سال 1932 بيمارستان هاي غير دولتي كشورهاي آمريكا 340000 ديوانه نگهداري مي كردند و هر سال 81289 مريض ديوانه يا داراي اختلال مشاعر در تيمارستان هاي دولتي بستري بودند و 10951 نفر در منازل خود به طور آزادانه مي زيستند و 500000 نفر در گوشه و كنار با وسايل موقتي تحت معالجه ي پزشكان بودند و چندين هزار مبتلاي ديگر، ولي مثل آدم هاي معمولي در خيابان ها راه مي روند. روز به روز بيماري هاي روحي خطرناكتر مي شوند غالب بيماران روحي از خانواده هايي بيرون آمده اند كه داراي هيچ گونه كسالت روحي نبودند. .. پس مسلم است وجود اين بيماري ها از وضع حيات و تماس هاي ما با عوامل خارجي تمدن امروزي است.»11
سردمداران راسيوناليسم و سكولاريسم كه هر دو از مروجان مرام لاييك شدند، وعده ها دادند كه در سايه ي گسترش علوم عقلي با تكيه بر علوم تجربي مشكلات بشر را مرتفع و به جامعه اي آرماني دست مي يابند و با سلطه بر طبيعت و تصرف هر چه بيشتر و تسخير آن آسايش و آرامش و صلح را حاكميت مي بخشند. سر انجام جز ترقي در بعد مادي و دنيوي و به عبارتي حيواني طرفي نبستند. عاقبت بعد از تجربه هاي تلخ و بسيار مهلكي چون جنگ جهاني و گسترش قتل عامها و حقوق بشر و بررسي آن پرداختند، با اين حال بحثي از حقوق كودك مطرح نشد، گويا كه اين فقط حقوق بزرگسالان است كه ضايع مي شود و يا اينكه كودك به گونه اي در خانواده به سر مي برد كه نيازي به طرح قانون دفاع از حقوق او يا احياء آن نيست.
اما بعدها با گسترش روزافزون جنايات به ويژه در لواي تمدن جديد به فكر دفاع از حقوق كودك و تنظيم قانون حقوق اطفال افتادند، اما متأسفانه اين قوانين هر چند ناقص، عمدتا در حد نوشتار و شعاري كه شاهد و مدرك ترقي جهان باشد باقي ماند و هنوز با انتشار اعلاميه هاي جهاني حقوق بشر و كودك و همه ي اقدامات جوامع بشري، معضلات عديده و بلكه بن بست هايي در مسير احقاق حقوق حقه ي كودكان و تأمين سعادت آنها وجود دارد.
با كمال تأسف برخي از موانع و عوارض در جهان متمدن كنوني پديدار شدند، مشكلات و موانعي كه يا در گذشته كمتر بوده، يا برخي از آنها سابقه اي نداشتند و پديده اي كاملا جديد محسوب مي شوند. اگر در جوامع گذشته جسم كودك را فنا مي كردند، در جوامع امروزي هم جسم و هم روح و روان اطفال به مسلخ كشيده مي شود.
اينك به بررسي نمونه ها و شواهدي از اوضاع و شرايط اسفناك خانواده و كودكان در عصر كنوني، عصر علم و صنعت و تكنولوژي و شكوفايي جوامع در گستره ي علوم و افكار بشري مي پردازيم.
در آمريكا: نيمي از كودكان آمريكايي در خانواده هاي غير عادي زندگي مي كنند كه هسته ي سنتي خانواده در آن از هم پاشيده شده است.12
آمريكا بالاترين نرخ طلاق را داراست و از هر دو ازدواج يكي منجر به طلاق مي شود.13
زنان – در آمريكا- ترجيح مي دهند دير صاحب بچه شوند، لذا مسن شدن جمعيت براي آمريكا تبديل به يك موضوع حاد شده است و جمعيت مسن آمريكا در اين قرن سه برابر شد.14
بي شك يكي از عواملي كه صحت و سلامتي زندگي اطفال را در اين كشور تهديد مي كند طلاق است و آن نيز ناشي از يك سري مشكلات اساسي در خانواده ها است. براساس گزارش شبكه تلويزيوني بي بي سي، ميزان طلاق در آمريكا فعلا 54% رشد كرده است، زنان و مردان آمريكايي جهت پرهيز از طلاق، با مراجعه به مركز قانوني ثبت ازدواج به اميد دوام بيشتر زندگي مشترك خود قرار دادهايي در 16 صفحه امضاء مي كنند، يكز از مواد قراردادها موظف كردن زوجين به حداقل 15 دقيقه گفتگو در طول روز است. برخي از مسئولان دادگاههاي مدني اظهار مي دارند، اين اقدامات نمي تواند در كاهش طلاق مؤثر باشد.15
گاه اخبار ملال آوري از رفتارهاي غير انساني بعضي از مدافعان حقوق كودك مانند مورد ذيل نيز شنيده مي شود.
قاضي «جيمي اسلون» 42 ساله از ايالت الاباماي (آمريكا) كه جهت شركت در سمينار بررسي حقوقي راههاي پيشگيري از سوء تفاهم نسبت به كودكان در شهر «پرويد نس» به سر مي برد، به جرم داشتن روابط نامشروع بازداشت شد، او كودكي را به بهانه ي نشان دادن طرز كار تلويزيون خود به اطاق هتل محل اقامتش برده و به او تجاوز نمود.16
گسترش انواع بيماريهاي جنسي، تعداد كودكان قرباني طلاق، خشونت كودكان، سودجويي و بهره كشي از كودكان در آمريكا از مواردي است كه باختصار به آن اشاره مي شود.
دكتر «جيمزها وگتون» رييس مركز بهداشت عمومي در شهر هوستون» مي گويد.
ترس از بيماري ايدز و ديگر بيماري هاي جنسي آن چنان باعث تغيير رفتار و عادات مردم شده كه صد سال موعظه نمي توانست چنين تغييري ايجاد كند.
در آمريكا روزانه 43000 نفر به بيماري جنسي دچار مي شوند و در سال 1980 آمار اين افراد4000000
نفر بود.17
آمار نرخ طلاق در طي سي سال اخير در 393000 طلاق به وقوع پيوست كه با 463000 كودك مرتبط بود كودك بودند. 18
طبق آمار جديد پليس فدرال آمريكا،(اف –بي –آي): طي دهه ي اخير تعداد نوجوانان و كودكان زير 18 سال آمريكا كه به جرم ارتكاب به قتل و ديگر جنايات خشونت آميز دستگير شده اند 60 درصد افزايش يافته است.19
به گزارش اداره ي بين المللي كار، وضع كودكان كارگر روز به روز بدتر مي شود و علاوه بر بهره كشي حتي مورد ايذاء جنسي در محيط هاي كاري واقع مي شوند. گواهي «آلفونسو» نوجوان 15 ساله ي كارگر يك كارخانه ي توليد البسه در لوس آنجلس و نيز«ازلي» دختر 15 ساله ي كارگر يك كارخانه ي توليد زير پوش در «هندوراس » حاكي از اين حقايق است.20
در شرايطي كه معضلات عديده اي زندگي كودكان را تهديد مي كند و چه بسيار كودكاني كه در كشورهاي غربي از جمله آمريكا بي سرپرست در گوشه و كنار خيابان ها در يك زندگي حيواني مي لولند و هر شب هزاران كودك به تعدادشان اضافه مي شود و آينده اي كاملا مبهم و نامعلوم در پيش رو دارند، ملاحظه مي شود كه سردمداران به اصطلاح حقوق بشر و كودك، چهره ي غير انساني خودشان را تحت لواي ماسك هاي دفاع از حقوق حيوانات و وضع قوانين و شعارهايي در اين جهت پنهان مي كنند.
متأسفانه از بيماري هاي حادث تمدن جديد مرگ عاطفه ها و از بين رفتن روابط صميمي در خانواده هاست. لذا به حدوث چنين فاجعه اي، انسان الينه شده ي غربي براي ارضاي غرايز طبيعي و فطريش حيواناتي چون سگ و گربه را به جاي اولاد برمي گزيند تا محبت خود را نثارش نمايد و از هول و هراس ظلمات زندگيش مقداري بكاهد. در واشنگتن و نقاط ديگر نيز مريض خانه هايي به اين موجودات اختصاص داده مي شود و مبالغ هنگفتي كه مي تواند بسياري از مشكلات دنيايي فرزندان انسان ها را حل نمايد و به لاشه هاي نيمه جان انسانيت انسان كنوني حياتي دوباره بخشد و طراوت و گرمي و روشني را به حيات اطفال باز آورد، در مسيري مصرف مي شود كه جز ظلماني تر كردن مال و آينده ي ابناء بشر سود ديگري ندارد.
و اينها در حالياست كه زن آمريكايي و غربي با چشم خود نظاره گر است كه چگونه طفل بي سرپرستي زير چرخ هاي اتومبيلش دست و پا زده و جان مي سپارد اما او براي اينكه به مجالس كذايي خود برسد با سرپوش نهادن بر وجدان خود بي تفاوت از كنار اين حادثه مي گذرد. علي الرغم بي توجهي به حيات و سرنوشت اطفال به ويژه كودكان بي سرپرست، مي بينيم انسان ها و نهادهاي عصر صنعت، با مديريت تمام به سرپرستي بچه هاي حيوانات پرداخته و چه امكاناتي كه به آنها اختصاص نداده و حتي انسان براي ادامه ي حيات آنها، جانش را به خطر مي اندازد، گويا كه اين انسان است كه برخلاف سنت خلقت خود را به استخدام اين موجودات درآورده و تا مرز فدا كردن جان خود پيش مي رود، اما نسبت به فرزندان خود و همنوعانش اين همه خنثي و بي تفاوت است.؟!
در يكي از صحنه هاي عمليات بعد از نجات توله سگي در يكي از شهرهاي آمريكا چنين نقل مي كنند:
«در يكي از شهرهاي آمريكا چند مأمور آتش نشاني در عمليات نجات يك توله سگ چهار هفته اي جان خود را به خطر انداختند يكي از مأموران مي گفت! او هنوز زنده است، هنوز نفس مي كشد خبرنگار سي ان ان مي گويد:توله سگ هنوز گاهي عطسه مي كند كه بوي دود مي دهد ، ولي به تازه گي شروع به غذا خوردن كرده است و به زودي به خانه اش باز خواهد گشت!؟21
و عجيب تر از اين ، واقعه اي است كه در روزنامه ي ايران به عنوان يك خبر شگفت آور نقل شده است: « امروز در آمريكا جشن تولد پدر بزرگ گربه ها برگزار شد.«جيك بري تكزاسي » 53 ساله در شهر آستين براي گربه ي 32 ساله اش كه پدر بزرگ نامگذاري شده و دومين گربه موجود روي زمين از حيث طول عمر است، جشن تولد برگزار كرد.22
بي شك اساس همه ي اين دردها به خصوص در زمينه تعالي كودكان، فاصله ي روز افزون از دين و تعاليم آن است كه به وضوح اين خلاء در ميان خانواده هاي اروپايي و آمريكايي محسوس است.
دكتر ماجد عرسان گيلاني در مجله الامه ي «ازگيري فولول» در كتاب بشنو اي آمريكا چنين نقل مي كند: «من آمار وحشتناكي از حوادث طلاق، از هم پاشيده شدن خانواده ها، سقط جنين ، تمرد و سركشي و آنارشيسم جنسي و استعمال مواد مخدر و حتي قتل و استعمال مواد مخدر و حتي قتل در اختيار دارم. من لاشه ي انسان ها و ارواح نابود گشته و به هدر رفته را بيش از آمار جديد، بيشترين قربانيان جنايت و قتل در انگليس نوزادان زير يك سال هستند كه قرباني وحشي گري هاي والدينند و پس از اينها بيشتر مردان از 16 تا 49 سال قرباني قتل و جنايتند.26
طبق آمار رسمي منتشره در انگليس در سال 1984، 2634000 نطفه ي نامشروع در اين كشور منعقد شده است كه يك سوم كل جنين هاي منعقده مي باشد. در همين سال 118200 دختر زير 20 سال حامله شده اند كه 97900 مورد آن يعني بيش از 80% نامشروع بوده كه 40000 مورد منجر به تولد نوزاد شده است.27
هر ساله در بريتانيا حدود 75000 نوزاد نامشروع متولد مي شوند و از كل متولدين 80% نامشروعند و 70% اينها به فرزند خواندگي در نمي آيند و بيشتر مادران ازدواج نكرده – كه تعدادشان رو به ازدياد است و خود از فرزندشان نگهداري مي كنند كه اثرات وحشتناكي در رشد عاطفي فرزندان دارد.
در سال 1958، 22000 مورد طلاق و در سال 1968 ، 45000 طلاق در اين كشور به وقوع پيوست كه با 60000 كودك مرتبط بود و برخي مقالات انگليسي روند آينده را از سال 1972 هر 4 نكاح يك طلاق پيش بيني مي كردند كه قبل از ترك مدرسه به وقوع مي پيوندند.28
سخنگوي شوراي راهنمايي و ازدواج در انگليس اظهار داشت: مخالفت ما با سقط جنين جنبه ي اخلاقي ندارد، زيرا ما اخلاقا با سقط جنين مخالف نيستيم، بلكه نگراني ما از اين است كه دختران 15، 16 ساله براي سقط آمادگي ندارند ضمنا در سال 1984 تعداد ازدواجها 10% نسبت به سال قبل كاهش يافته و طلاقها 30% افزايش داشت.29
به طور قطع از موجبات چنين نابساماني ها فقدان يك قانون مترقي و جامع و مانع است، لذا تغييرات و اصلاحات پي در پي را به دنبال دارد كه در اين ارتباط نشريه ي ثبت چنين مي نگارد:
دولت انگليس طرح جديدي در مورد سهولت طلاق به مجلس عوام داده است، در قانون قبلي ارايه ي دليل طلاق و يك دوره ي سه ساله زندگي جداگانه لازم بود و در قانون پيشنهادي جديد ديگر ذكر دليل نمي خواهد و دوره ي سه ساله به 18 ماه كاهش يافته است.30
در شرق و قلمروه نظام كمونيستي در قلمرو نظام كمونيستي وضع اسفناكتر است، چرا كه در سايه ي القائات ايدئولوژيكي، و مكتبي، ديگر بر خلاف جوامع غربي هيچ گونه ندايي حاكي از احساس درد بلند نمي شود و مسايل بسيار عادي جلوه مي كند، بلكه در راستاي جبر تاريخي و اقتضاي آرمان هاي كموني و طرد مالكيت و مبارزه با كاپيتاليسم جهت نيل به جامعه ي بي طبقه كمونيستي نيز توجيه مي گردد.
از مكتبي كه انديشمندانش دين و تعاليم آن را به منزله افيون و مخدري براي جوامع تلقي مي كنند، بيش از اينها انتظاري نيست. سردمداراني كه در عقيده و عمل غرق در منجلاب الحاد و ماديت گشتند و همه چيز را خواستند با تئوري هاي مادي و الحادي خود حل كنند و آن چنان به خطا رفتند كه مي بينيم علي رغم ناموس خلقت، ازدواج مشروع را زير سئوال برده يا اينكه تك همسري را پديده ي حس مالكيت و اثر نظام انحرافي در اين مورد يعني كانون مقدس خانواده و محيط اوليه و اصلي بروز رشد و بالندگي كودكان ابراز داشتند، در بين وعده و وعيدهاي آرماني سران اين مكتب مساعي فراوان در جهت ايجاد تساوي حقوق فرزندان مشروع و نامشروع و قانوني كردن كور تاژ و شعارهاي منحط از اين قبيل براي تسريع در نيل به بهشت سوسياليسم فراوان مشاهده مي شود و اينجاست كه با انكار ماوراي طبيعت و جهان غيب و خلاصه كردن همه ي آرمان ها و ارزش ها و تمايلات در حيات مادي، پديده اي چون فساد و هرج و مرج ميان روابط زن و مردوزي حيواني پديده هايي در مسير تكامل جبري به شمار آمده و در مقابل ارزشهايي چون حفظ عفت و حاكميت قانون در روابط زن و مرد و قبح و حرمت كور تاژ و ساير قوانين مشروع در خدمت تكامل و تعالي جامعه ي بشري پديده هايي نشانگر عقب ماندگي و ارتجاع قلمداد مي شوند.31
لذا در سايه ي اين قوانين حاصل از اذهان مادي ماركس ولنين و انگلس و ساير تئوريسين هاي اين مكتب الحادي ملاحظه مي شود كه در خود روسيه ي شوروي موارد سقط جنين بيشتر از تولد است.32
و در چين كمونيست هم مرام هاي جاهلي همچنان حاكم بوده، از جمله سنت غلط تبعيض بين جنس پسر و دختر و اقدام به قتل آنها از معضلات كودكان در عصر تمدن است.
گزارش مجله ي پيام زن از اين رفتارهاي جاهلي در جامعه ي چين چنين است:
در چين به دليل ميل والدين به فرزند پسر و نابودي دختران به واسطه ي نوزاد كشي و غفلت در مراقبت از آنان به ويژه با تكنولوژي مترقي در تميز جنسيت نوزاد و انتخاب آن، تا سال 1399 ش(2020م) براي 1000000 نفر مرد چيني همسري نمي باشد.33
در يك مقايسه ي كوتاه آنچه به نظر مي رسد، اين كه جاهليت مدرن امروزه از جاهليت قبل از اسلام هم بيشتر در انحطاط غوطه ور شده است، گزارش فوق يك نمونه از شواهد اين مدعاست، در حالي كه در زمان ظهور اسلام جامعه ي جاهلي عرب با چنين معضلاتي مواجه نمود، چرا كه فرهنگ دختر كشي به اين حد بسط نيافته بود و روابط اجتماعي گرچه سالم نبود اما آن گونه هم نبود، كه روابط غير انساني و حيواني و آنارشيسم جنيس تجويز و توصيه و عمل گردد.
كشورهاي تحت سلطه ي استعمار جديد
متاسفانه فرهنگ منحط استكباري حاكم بر جهان به انحاء مختلف و شگردهاي آشكار و پنهان استعماري از ممالك عقب مانده و جهان سوم و به عبارتي در سراسر كشورهاي جهان، از جمله كشورهاي اسلامي راه پيدا كرده و آثار مخرب نفوذ و اشاعه ي اين فرهنگ پليد كاملا هويدا است.
در ارتباط با آثار و عوارض زيانبار اين پديده ي شوم در ممالك فوق كه مرتبط با موضوع مورد بحث است، به مصاديق چند در ذيل اشاره مي شود.
از جمله ابتلائاتي كه گريبانگير كودكان جهان است و از مصاديق ظلم و خيانت فرهنگ سراسر زيانبار حاكم در حق اطفال به حساب مي آيد، انواع بيماري هاي جنسي ناشي از اختلال و فساد ارتباطات اجتماعي و بي بند و باري در روابط زن و مرد است، كه در اين ميان بيماري ايدز به عنوان يك بيماري بسيار خطرناك و مسري و مهلك چون صاعقه اي از عذاب الهي رو به گسترش است و متأسفانه از كشورهاي صنعتي و پيشرفته ي مبتلا، به ممالك ديگر هم نفوذ يافته و كماكان رو به ازدياد است.
بر اساس پيش بيني دبير سازمان بهداشت هند از سال 2000 روزانه 10000 نفر بيمار مبتلا به ايدز در هند جان خواهند باخت. تعداد بيماران پيشرفته ي ايدز در هند جان خواهند باخت. تعداد بيماران پيشرفته ي ايدز در هند 700 نفر و آلودگان به ويروس اچ،اي، وي، 14000 نفر ند ولي آمار حقيقي نگران كننده است. طبق پيش بيني او مبتلايان به ايدز تا سال 2000 به 30 تا 50 ميليون نفر خواهند رسيد و نيز ايدز در بين زنان خانه دار و كودكان شيوع يافته و به ندرت تشخيص داده مي شود.34
آمار بيماران براساس برآورد اواخر سال 76 به نقل از مطبوعات چنين است:
براساس آمار منتشره ي سازمان ملل در هر ساعت 13 نفر در مالاوي به ويروس ايدز آلوده مي شوند... در حال حاضر 14 درصد از بزرگسالان در مالاوي آلوده به اين ويروس هستند. اما وضع كودكان و نوجوانان نگران كننده تر است، در صورتي كه راهي براي درمان بيماري ايدز يافت نشود تا 25 سال ديگر يك چهارم جمعيت كشور مالاوي بر اثر ابتلا به اين مرض جان خود را از دست خواهند داد.35
علاقه به فرزند پسر و از دست رفتن دختر، سبب قتل نوزادان دختر توسط والدين مي باشد، لذا تا سال 1399 ش چشم انداز افزايش فزاينده ي تعداد مردان آماده ي ازدواج در جنوب و شرق آسيا به 2000000 نفر مي رسد، در حالي كه برايشان همسري يافت نمي شود.
در سال هاي اخير ، علاوه بر مشكلات هميشگي كودكان و مشكل ايدز و بيماري هاي جنسي، اشكال جديدي از معضلات ديگر وارد دنياي كودكان شد كه در بعضي از نقاط جهان به شكل بحراني مطرح است، از جمله موضوع قاچاق و خريد و فروش آنها جهت سوء استفاده هاي جنسي است.
در هند تنها 2000000 نفر به خريد و فروش كودكان بي گناه مشغولند و 400000 كودك به كشورهاي غربي فروخته شده اند. در تايلند به ويژه شهر بانكوك 30000 كودك مورد هتك توريست هاي غرب قرار گرفتند در خيابان هاي فيليپين بيش از 1000000 كودك سرگردان وجود دارند كه بيش از 100000 نفرشان بعد از رهايي از چنگ باند هاي قاچاق به ناچار به فحشاء پرداخته اند.36
سوء تغذيه ، معلوليت و مرگ و مير كودكان با تحريم هاي اقتصادي كه به منظور اهداف سياسي انجام مي پذيرد، از مشكلات ديگر سال هاي اخير در كشورهايي مانند عراق و هائيتي بود. گرچه كودكان حدود 80 درصد در مقابل بيماري هاي قابل پيشگيري ايمني يافته اند. ميزان مرگ و ميرشان كاهش يافته است، اما با كمال تاسف اشاعه ي فرهنگ ضد اخلاقي و ضد ارزشي به دنبال سياست هاي توسعه طلبانه و استعماري، مشكلات و معضلات عديده اي به سرعت از دنياي بزرگترها به دنياي كودكان سرايت مي نمايد كه به چند نمونه ي آن به اختصار اشاره مي شود.
براساس گزارش اداره ي بين المللي كار وضع كودكان كارگر روز به روز وخيم تر مي شود، سازمان جهاني كار اعلام نمود كه در سراسر جهان نزديك 20000000 كودك زير 15 سال مورد سوء استفاده قرار مي گيرند و مشكلات در محيط هاي كاري به اشكال مختلف جريان دارد.
سوء تغذيه و بيماري هاي عفوني سبب مرگ 13000000 كودك در كشور هاي جهان سوم است و حدود 190000000 كودك در جهان در حالي از سوء تغذيه رنج مي برند كه مواد غذايي كافي براي جمعيت جهان وجود دارد، ولي نحوه توزيع، جنگ، ناآرامي هاي سياسي، هرج و مرج اقتصادي از موانع رفع اين مشكل است.
طبق گزارش هاي سازمان هاي بين المللي در يك دهه ي قبل نزديك 1500000 كودك جان خود را فقط در جنگ ها از دست دادند. حدود 4000000 نفر در اثر برخورد با مين، بمباران و شكنجه به شدت مجروح شدند كه براي هميشه معلول خواهند ماند. بيشتر از 5000000 كودك در اثر بروز جنگ ها آواره شده اند و نزديك 10000000 كودك از صدمات روحي و رواني ناشي از بروز جنگ در رنج به سر مي برند.37
در وراء همه ي اين نابساماني ها كه بر زندگي كودكان حكمفرماست، برخي از رفتارهاي زشت در برخورد با كودكان برخاسته از عقايد كهنه ي جاهلي است كه در كنار عوارض جاهليت مدرن، خود ظلم و اجحاف ديگري است كه بر زندگي كودكان سايه افكنده است، گرچه به ندرت مشاهده مي شود و قابل قياس با عوارض جاهليت نو نيست، بلكه بقاي اين عقايد جاهلي علاوه بر عوارض مستقيم آن در عرصه ي حيات كودكان، زمينه ساز بسط هر چه بيشتر جاهليت جديد و به تبع كمك به تحكيم هر چه بيشتر آثار شوم آن در اين عرصه مي باشد.
در اين مورد به يك نمونه ي زير بسنده مي شود. روزنامه ي جمهوري اسلامي به نقل از خبرگزاري پي تي آي هند مي نويسد: مردي از ناحيه جيند ايالت هاريانا در شمال هند به اعتقاد خوب شدن وضع معيشتي، خود سر بريده ي فرزندش شامبو را به خدايش هديه كرد.38
مقام كودك در اسلام
حضانت و سرپرستي اطفال از ديدگاه مكتب اسلام، داراي اهميت فوق العاده اي مي باشد. اصولا نهاد خانواده از قداست ويژه اي برخوردار است و تأكيد فراواني در جهت تشكيل خانواده و تحكيم و استقرار اركان اين نهاد مقدس در بيان آيات و روايات وجود دارد، به گونه اي كه پيامبر اسلام (ص) نكاح را سنت خود تلقي فرموده، استنكاف كننده اين عمل را از خود طرد مي كنند (النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني) هدف از ايجاد اين كانون مقدس نيز، هدف والا و ارزشمندي است و آن ايجاد فرزنداني است كه در پرتو تعاليم حيات بخش اسلام بايد افرادي شايسته و صالح بار آيند، چرا كه در اسلام هدف ازدواج صرفا ارضاي شهوات و تأمين غرايز مادي نيست، تا اينكه ارزش ازدواج در حد تأمين هوس خام تنزل يابد، بلكه قرآن صريحا مي فرمايد، ازدواج بايد عامل سكونت و آرامش و رمز مودت و رحمت باشد، يعني آنجا كه اين ماده ي خام (هوس) به اوج كمال خود رسيده و حاصل آن محبت و مراتب بالاي علاقه و پيوندي است كه دائمي و مستمر است، نه فاني و زودگذر و بدين گونه كانون خانواده شور و گرمي خاصي يافته، به دنبال آرمان هاي والاي خود، يعني ايجاد و پرورش نسلي صالح و مفيد تلاش مي نمايد.
در چنين نظر گاهي است كه بر مراعات و سعي در جهت استقرار و تحكيم پايه هاي خانواده و رشد و تعالي آن تأكيد شده است، به گونه اي كه اجر و پاداش حركت مرد به سوي مسجد به براي عبادت و برگشت او از مسجد به سوي منزل يكسان و برابر به شمار مي آيند.
دستور پيامبر بزرگ اسلام (ص) است كه مي فرمايند: ارجعوا الي اهليكم فكونوا فيهم و علموهم و بروهم
قرآن مي فرمايد: زينت زندگي دنيا مال و اولادند: المال و البنون زينه الحيوه الدنيا
در فرازي ديگر اولاد را در شمار خواستني هاي درجه ي اول اين جهان به حساب مي آورد.
در زمينه ي جنسيت فرزند هم فرقي بين جنس پسر و دختر قايل نمي شود و در بيان پيشوايان اين مكتب از فرزند پسر به نعمت و از دختر به حسنه تعبير شده است، تا با اين عناوين مهر بطلان بر فرهنگ منحط جاهلي زده و هر گونه تبعيض را محكوم و طرد نمايد.
در تعاليم اسلامي آداب و دستوراتي در باب نكاح و مراحل تشكيل و رشد جنين تا تولد و عنايت اين مكتب به مقام ويژه ي فرزند است.
مكتبي كه به نهايت دقت و مراقبت والدين در همه ي اين مراحل دستور داده و هر گونه ضرر رساندن به جنين را منع نموده است.
بي شك منظور تمامي توصيه هاي اسلام در زمينه ي عقد و منع نكاح با برخي از زنان و حق فسخ عقد و غيره تضمين رشد و سلامتي صلاح حال اولاد آينده است.
قرآن كريم خبر ولادت نوزاد را به عنوان خبري مسرت بخش با لفظ بشارت ذكر مي كند چه در داستان حضرت ابراهيم (ع) آنجا كه ملايكه به او و همسرش مژده ي بچه دار شدن را مي دهند و چه در برخورد با ذكريا (ع) در مقام اجابت دعايش كه چنين مي فرمايد: «يا ذكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيي» از سنت هاي ايام ولادت نوزاد، سنت عقيقه است كه در واقع در مقام اعلام و اظهار بهجت و سرور نيز شكر و سپاس در قبال خالق هستي به خاطر اعطاي نعمت وجود مولود جديد مي باشد.
عقيقه در روايات به نام هاي سنت ولادت و قرباني نوزاد هم آمده است و از ماده ي«عق » به معني چاك دادن مي باشد و مراد از آن گوسفندي است كه بعد از قرباني اندامش را مي شكافند.
پيامبر اكرم (ص) بر اين قرباني نام نسيكه را هم مي نهادند كه از كلمه ي نسك به معناي عبادت است، چرا كه با اين عمل به سوي خدا تقرب مي يابند.
خود پيامبر (ص) براي حسين(ع) قوچي قرباني كردند، و نيز فرمايش آن بزرگوار است كه فرمودند:
«قرباني سبب دوري گزند، از فرزندانتان است»40
پيامبر اكرم (ص) اهميت زيادي براي دلجويي و جذب اطفال قايل بودند و خود همواره به كودكان سلام مي دادند و از ياران و مسلمين نيز تقاضا مي كردند كه چنين عمل كنند.
انس بن مالك نقل مي كند: «پيامبر اكرم (ص) بر كودكان عبور نمود و سلام كرد و اين عمل سيره ى هميشگي آن حضرت بود.»41
بنابراين اولاد در مكتب اسلام از ارزش والايي برخوردار بوده، حتي در مراحل قبل از ولادت هم داراي حقوقي از جمله نهادن نامي نيكو بر او كه بعدها مايه ي مباهاتش باشد و تلاش در جهت صحت و رشد و كمالش و غيره مي باشد.
در مجموع فلسفه ي نكاح و تشكيل خانواده در گرو بقا و استمرار نسل مي باشد. از جمله دستورات ارزنده و برتر در تعاليم پوياي اسلام عنايت ويژه به نگهداري و تعليم و تربيت كودكان در مسير كمال است. كما اينكه عمده تلاش انبياي عظام (ع) تعليم و تزكيه ي بشر بوده و مقصد بعثت پيامبر اكرم (ص) به فرموده ي آن حضرت اتمام مكارم اخلاقي انسانهاست آنجا كه فرمودند:
«اني بعثت لاتمم مكارم «الاخلاق» همانطور كه خداوند، اول معلم و مربي جهان خلقت است، انبياء و پيروان آنها نيز به عنوان خلفاي خدا در زمين در راستاي خدا گونگي و ايفاي رسالت خلافت الهي بايد در چنين خطي سير كنند.
در اسلام ازدياد نسل امر واجبي نيست، اما همت گماشتن براي حفظ و بقاي حيات شايسته و انساني فرزندان از تكاليف بسيار مهمي است كه در درجه ي اول متوجه والدين مي باشد.
قرآن كريم در اين زمينه خطاب به مؤمنان مي فرمايد:«يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا» 42 و با تاكيد بر رسيدگي به مسايل خانواده و فرزندان به كساني كه در اين مورد كوتاهي و سهل انگاري نمايند و عده ي آتش مي دهد.
مؤلف كتاب احكام القرآن ذيل آيه ي فوق چنين مي نگارد:
«روي عن علي في قوله (قواانفسكم و اهليكم) قال علموا انفسكم و اهليكم الخير و قال الحسن تعلمهم و تأمرهم و تنهاهم النبي صلي الله عليه و اله و سلم كلكم، راع و كلكم مسئول عن رعيته و معلوم ان الراعي كما عليه حفظ من استرعي و حمايته و التماس مصالحه فكذلك عليه تأديبه و تعليمه و قال عليه السلام فالرجل راع علي اهله و هو مسئول عنهم و الامير راع علي رعيته و هو مسئول عنهم.»43
اهميت تربيت
در اهميت اين تكليف همين بس كه مسامحه ي والدين نسبت به انجام اين مسئوليت الهي مستوجب عقوق فرزندان و عذاب اخروي است. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند: اعينوا اولادكم علي البر، من شاء استخرج العقوق من ولده.»44
در اسلام هر گونه اقدامي براي پرورش و تربيت كودكان، اگر چه خيلي جزيي و محدود مانند ايجاد سرور در آنها يا اهداي هديه اي باشد داراي اجرا خروي بوده و حتي نوعي عبادت تلقي مي گردد.
به ويژه در مورد سرپرستي ايتام سفارشات فراواني شده است. خداوند در قرآن كريم پيامبرش را مخاطب قرار داده و مي فرمايد، در زماني كه يتيمي بيش نبودي مشمول عنايات خداوند بوده و او پناهت داد و با ذكر اين توجه خاص پروردگار در حق او سرانجام دستور العملي كه براي پيامبرش صادر مي كند چنين است: « فاماليتيم فلا تقهر.» 45 كه در واقع شكر در نرنجاندن اين اطفال است.
در سوره ي ماعون تحقير يتيم و اهمال در رسيدگي به امور و شئون او را از علايم تكذيب آخرت بر مي شمارد و مي فرمايد:«اراءيت الذي يكذب بالدين فذلك الذي يدع اليتيم».46
از پيامبر (ص) روايت شده است كه فرمودند: بهترين خانه ها در ميان خانه هاي مسلمين آن است كه يتيمي در آن خوب پرورش يابد و بدترين خانه ها آن است كه يتيم را در آن بيازارند.
و نيز فرمودند: «هر كس سه يتيم را در كنار خود كفالت دهد، چون كسي است كه شب را به عبادت و روز را به روزه و حج گذارنده و شام شمشيرش را به راه خدا از نيام درآورده و من و او چون دو انگشت مهين و سبابه در بهشت برادر و قرين هم خواهيم بود.»47
سفارش به سرپرستي و پرورش ايتام و اطفال بي سرپرست در منازل و نمونه هاي فراوان عمل به اين دستور الهي در صدر اسلام، حاكي از ميزان دقت و ظرافت مكتب اسلام در چگونگي برخورد با اين مشكلات اجتماع و حل آن است. خود پيامبر بزرگوار اسلام (ص) در اين زمينه پيش قدم و الگويي براي اصحاب و پيروان بودند. همانطور كه قبل از بعثت نيز بر اين امر همت گماشته و حضرت علي (ع) را در آن شرايط سخت و قحطي و خشكسالي جهت پرورش تحت سرپرستي خود در مي آورد و كمكي به عموي بزرگوارش ابيطالب نموده، هزينه زندگي او را كاهش مي دهد. حضرت علي (ع) از نحوه ي سرپرستي پيامبر اكرم (ص) چنين سخن مي راند:
او مرا در آغوش خود بزرگ كرد و من خردسالي بودم كه مرا به سينه ي خود مي چسباند و رختخواب مرا در كنار خود پهن مي كرد و من بوي خوش آن حضرت را استشمام مي كردم و هر روز از اخلاق او چيزي مي آموختم.48
لذا در صدر اسلام و مقاطع اوليه ي تاريخ اسلام در جامعه ي اسلامي پديده اي چون پرورشگاه و يا احداث مكان جهت تجمع و نگهداري ايتام و اطفال بي سرپرست وجود نداشت، چرا كه پرورش صحيح و كامل كودك اقتضا مي كرد تا در منزلي از منازل مؤمنين در كانون هاي گرم خانواده اي مانند عضوي از اعضاي آن بگونه اي طبيعي همانند ساير كودكان به حيات خود تداوم بخشد.
اينجاست كه بايد گفت در اسلام هيچ مصلحتي از مصالح اطفال و تضمين سعادت آنها بالاتر نيست. مصاديق فراواني در زندگي پيشوايان دين و در رأس آنها پيامبر اكرم (ص) مبني بر ترجيح مصالح كودكان بر هر مصلحت ديگري وجود دارد.
چه آنجا كه همه ي تشريفات و مصالح خود و يارانش را كنار نهاده و در مسير حركتشان طفلي چون امام حسين (ع) را اين طرف و آن طرف دنبال كرده تا او را در آغوش گيرند
و چه آن روزي كه دو ركعت اخير نماز ظهرشان را سريع مي خوانند و در جواب سئوال اصحاب مي فرمايند: مگر صداي شيون طفل را نشنيديد
و چه در آن زمان كه سجده را طولاني كردند در حالي كه ياران تصور مي كردند وحي الهي بر آن حضرت نازل شده ولي حضرت فرمود: فرزندم بر دوشم بود نخواستم ناراحتش كنم و سجده را طول دادم تا به زير آمد
و از طرفي علي (ع) را مي بينيم كه در مقابل چند كودك يتيم زانو زده و لقمه بر دهانشان نهاده و از آنها مي خواهد كه به لطف و صفاي خود او را بخشيده و غفلت او از توجه به آنها عفو نمايند و او را در محضر الهي به محاكمه نكشند.
اين ها و نمونه هاي بيشمار ديگري در طول تاريخ اسلام بيانگر حساسيت مكتب اسلام در مقابل سرپرستي و پرورش اطفال است، تا اينكه در سايه ي سرپرستي و ارشادات والدين و ساير سرپرستان جنبه ي انساني و انسانيت وجودش را شناخته و با پرورش ايمان و تعديل تمايلات حيواني، سعادت دنيوي و اخرويش تأمين گردد
قابليت تربيت
در تعاليم آسماني، انسان قابليت پرورش و تكامل از حضيض ماديت و حيوانيت تا اوج رفيع انسانيت و خداگونه شدن را داراست و انسان مورد نظر در جهان بيني الهي همواره در حال شدن است.
صانع حكيم، نفوس انسان ها را بر فطرت پاك الهي و خدا آشنا ساخت و پرداخت و در وجود هر انساني استعداد شدن و نيل به كمالات برتر را به وديعه نهاد.
آيات و روايات متعددي كه امر به كسب صفات حسنه و مكارم و فضايل اخلاقي و ترك صنعات سيئه و رذايل اخلاقي مي نمايد، خود شاهدي بر امكان اصلاح و تكامل بشر در بينش الهي است و الا همه ي توصيه ها لغو گزاف خواهد بود.
اسلام بر خلاف ديدگاههاي گمراه نشأت يافته از افكار غير ديني و ماترياليستي و الحادي، انسان را گرگ و موجودي بالذات شرور و ظالم نمي شمارد تا سپس بگويد كه تغيير و تطور اخلاقي و كمالات برايش ممكن نيست و او نياز به قوانيني دارد كه با اعمال قدرت و زور شرش را محدود نمايد.49
بلكه اسلام با قايل شدن فطرت الهي براي بشر او را موجودي كمال جو و بي نهايت طلب و به عبارتي خدا آشنا و خدا جو مي شناسد و به فرمايش پيامبر اكرم (ص) هر نوزادي بر اساس فطرت پاك الهي از مادر متولد مي شود- كل مولود يولد علي الفطره ... – و اگر انحرافي در زندگيش ملاحظه شود ريشه در وجودش نداشته، بلكه محيط و والدين عامل ايجاد زمينه هاي گمراهي و انحراف در او مي گردند. عده اي از دانشمندان خلق انسان ها را به سه دسته ي خوب، متوسط و بد تقسيم مي كنند.
الكسيس كارل دانشمند انسان شناس فرانسوي مي گويد:«هر يك از ما خوب، متوسط يا بد متولد مي شويم، ولي حس اخلاقي نيز مثل هوش به وسيله ي تعليم و نظم و اراده بسط مي يابد و تربيت مي پذيرد»50
برخي از طبع ها به خوبي متمايلند كه اگر عوامل خارجي، آن را منحرف نكنند، طبعا چنين گرايش را دارند. در مقابل بعضي از طبع ها تمايل بدي دارند كه اگر عوامل مانع نشوند به سمت بدي كشيده مي شوند و برخي از طبايع هم در حال اعتدالندد و نسبت به پذيرش يا رد خوبي يا بدي لما اقتضاء بوده و مستعد قبول هر يك از دو جهت مي باشند. بر اساس نظر دانشمندان تغيير و تحول در اخلاق دسته ي اول و دوم مقداري دشوار و در برخي از موارد بسيار سخت بوده، اما در هر حال امري ممكن است.
سن تربيت
يكي از مسايل مورد بحث در زمينه ي پرورش كودكان زمان شروع اين امر خطير است كه صاحب نظران و متخصصين فن تربيت و روانشناسان امروز مي گويند بايد از ابتداي تولد شروع شود.
عده اي ديگر سن سه سالگي را عنوان مي كنند و اسلام باز در اين باب گوي سبقت را ربوده و قدم فراتر نهاده و مي گويد كه پدر قبل از نكاح و انتخاب همسر بايد در فكر تربيت اولاد آينده ي خود باشد طبق قانون وراثت طرز افكار و حالات رواني و عواطف و شخصيت كودك وابسته به مادر است، لذا در اسلام برخي از امراض مي توانند مانع عقد يا مجوزي براي فسخ عقد باشند در عين حال سفارشات فراواني در مورد ويژگي هاي همسر منتخب و حتي راجع به خانواده اش شده است.
زمينه ها و استعدادها در كودكان مختلف و متفاوت است و پيامبر اكرم (ص) اين گوناگوني را به معدن تشبيه فرموده و والدين و مربيان جامعه را نيز در واقع به عنوان معدن شناساني كه بايد با درايت و مهارت كافي اين استعداد ها را كشف و استخراج و بهره برداري نمايند. در آنجا كه مي فرمايند:
«الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه»
آداب و دستورات زياد براي مادر در طول دوران حمل اعم از رفتار و گفتار و شايد پندار ناظر بر توجه خاص به اين مقاطع از زندگي مي باشد. از جمله مراعات مسايل و آدابي در ابواب اكل و شرب و تأكيد بر سلامت مادر و همين و همينطور در حريك گفتار مثل قرائت سوري از قرآن و اذكار و ادعيه و پرهيز از معاصي و امورات لغو و بيهوده و غيره كه متضمن سلامت جسمي و روحي جنين هستند.
مسلما هر چه زمان پيشتر مي رود و بر علوم و اكتشافات و پيشرفت بشر افزوده مي شود فلسفه ي اين آداب و دستورات ديني نيز بيشتر آشكار مي شود.
به عنوان نمونه، قابليت اثر پذيري جنين از حركات و رفتار مادر از موضوعاتي است كه امروزه بشر در سايه ي پيشرفت علوم خود به آن رسيده است و گاه نيز مي بينيم كه در زبان علمي نظرياتي تحت عنوان آموزش زبان در رحم مادر مطرح مي شود.51
بعد از ولادت هم در سال هاي اوليه،- به ويژه دو سال اول زندگي نوزاد- از اهميت بالايي برخوردار است؛ چرا كه نفس نوزاد تهي از هر گونه نقش و صورتي بوده، آمادگي كامل براي پذيرش هر نقشي كه بر لوح روح و قلب او ترسيم گردد را داراست، به كاري عادت نكرده تا تركش مشكل باشد و هر گونه علم و آگاهي كه بر او عرضه گردد آن را ضبط مي نمايد و دستگاه ادراكي او كه قبلا مورد استفاده واقع نشده از بدو تولد آماده ي كسب تدريجي علوم است و روح حساس و دستگاه ادراكي پيچيده اش از حوادث اين دوره و كيفيت برخورد معاشرين و اطرافيان قطعا تاثير مي پذيرد، لكن از مشكلات اولياي او جهل آنها نسبت به نفسانيات و تمايلات و عواطف دروني اوست كه متأسفانه كشف اين امور بسا دشوارتر است.
سهل انگاري اولياء نسبت به طفل در اين مقطع بسيار مهم عمرش، چه بسا موجب ضايعات روحي صعب الدرمان يا غير قابل جبران براي كودك گردد.
امروزه متخصصان فن تربيت نيز مي گويند: پايه ي بسياري از معضلات و ناهنجاريهاي سنين جواني و بالاتر مربوط به نارسايي هاي اين مرحله ي بسيار مهم زندگي انسان است.
انسان در اين سنين به ساختماني مي ماند كه از آغاز پايه هايش را محكم بنا نكنند در مدت كوتاهي بنا تخريب شده و مضمحل مي گردد.
اشعار منسوب به حضرت علي (ع) نيز مؤيدي بر اين ادعاست، آنجا كه مي فرمايند: حرض بنيك علي الاداب في الصغر – كيما تقربهم عيناك في الكبر و انما مثل الاداب تجمعها- في عنفوان الصبا كالنقش في الحجر آري دانش در كودكي مانند نقشي بر سنگ است.52
در نهج البلاغه در مورد قابليت و استعداد تربيت پذيري و پرورش كودك چنين آمده است:
«دل نوجوان همانند زمين خالي از گياه و درخت است كه هر گونه بذري در آن افشانده شود، قبول مي كند و در خود مي پرورد، پس عزيزم در آغاز جوانيتبه ادب و تربيت تو پرداختم قبل از آنكه دلت سخت گردد و از پذيرش چيزهاي خوب سر باز زند.»53
اسلام علي الرغم توصيه به شكوفا كردن استعداد كودك توقع اوليا را به انجام بسياري از كارها و مسئوليت ها توسط كودك بي مورد دانسته و آن را نهي مي نمايد و كودكي را ايام بازي قلمداد كرده، مسئوليت پذيري كودك هم بايد در خلال بازي هايش شكل گيرد. همانند گياه نورسته اي كه دوران آمادگيش را طي مي كند و هنوز تا نيل به مرحله ي بهره برداري فاصله ي بسيار دارد.
در نهايت از ديدگاه وحي و اسلام دوران اوليه ي زندگي و سال هاي طفوليت و كودكي از بهترين فرصت ها جهت تعليم و تربيت و پرورش و شكوفا كردن استعدادهاي نهفته ي انسان و متضمن صحت و سلامت و سعادت آينده ي اوست.
حق سرپرستي كودك با چه كسي است؟ چه كسي اولويت دارد؟ در اسلام در درجه ي اول حق حضانت متعلق به مادر طفل است كه مورد اتفاق مذاهب مختلف مي باشد. البته در زندگي مشترك و كانون سرشار از مهر و عطوفت خانوادگي هر چند والدين در سرپرستي كودكشان سهيم هستند، اما در عين حال مسئوليت عمده ي حفاظت و پرورش نوزاد بر دوش مادر سنگيني مي كند و اين قانوني هم سنخ و هماهنگ با ناموس خلقت است. موجوداتي كه به صورت جفت زندگي مي كنند ما در (جنس ماده) علاوه بر زاد و ولد بچه نقش حضانت و مراقبت را نيز داراست و در مقابل تهيه ي آذوقه و نفقه بر عهده ي جنس نر است.
لازمه ي اين ارتباط تنگاتنگ و مستمر بين مادر و فرزند، يكسري نيازهايي است كه طرفيني است، يعني اين فرزند نيست كه محتاج مادر است، بلكه مادر نيز به نوعي نيازمند چنين رابطه اي مي باشد.
همانطور كه احساس نياز به وجود فرزند در مادر به مراتب بسيار شديد بوده از احساس نياز پدر نسبت به اين مسأله تجلي بيشتري دارد، احساس نياز به رابطه با فرزند هم اين گونه بوده و ريشه ي تكويني و عاطفي در وجود مادر دارد. از عجايب و شگفتي هاي جهان خلقت، آفرينش چنين موجود ذوجنبتين است كه از جهتي وجودش هماهنگ با نيازهاي كودك و در مسير رشد و ارتقاي اوست و از جانب ديگر نيز هستي او بگونه اي شكل گرفته كه هماهنگ با مرد و عامل رفع نيازها و نواقص او و رشد كمالاتش مي باشد.
نيازهاي كودك و مادر
عجز و ناتواني كودك در برآوردن نيازهايش سبب مي شود كه براي تأمين خواسته هاي خود احساس يك نوع علقه و وابستگي شديدي به خارج از وجودش و اطراف داشته باشد. با درك اين موضوع كه اطرافيان از حاميان و پشتيبانان او هستند، به ويژه والدين و بالاخص مادر بهترين دلگرمي كودك مي باشند.
لوازم و مقدمات پرداختن مادر به اين نقش نيز در وجود مادر نهفته است، زنان در اين سنين نسبت به نگهداري و مراقبت از طفل در مقايسه با مردان موفقترند.
قرآن كريم در هفت سوره، امر به رعايت احترام و نگهداري و مراقبت از طفل در مقايسه با مردان موفقترند.
قرآن كريم در هفت سوره، امر به رعايت احترام و نگهداري شأن و مقام برجسته ي والدين را نموده و همچنين در دو سوره از سور مربوطه يعني سوره هاي لقمان و احقاف بر مقام مادر تكيه ي بيشتري نموده، زحمات او را يكي بعد از ديگري خاطر نشان مي كند و ضمن گوشزد كردن زحمات ايام بارداري و وقت شيردادن و بيداري هاي ممتد، براي پرستاري از كودك تواضع و سرافكندگي در مقابل او را سفارش مي نمايد.
به لحاظ اين ويژگي مادر كه قرآن در دو سوره، به رشته ي تحرير كشيده، پيامبر اكرم(ص) در جواب مردي كه از بهترين همدمان پرسش نمود، سه بار نام مادر را بردند. آن فرد پرسيد: اي پيامبر خد در ميان مردم كداميك بيشتر سزاوارند كه همدمي نيكو و برايم باشند؟ حضرت جواب داد: مادرت پرسيد بعد كي ؟ باز جواب داد مادرت. بار سوم پرسيد: بعد كي؟ حضرت اين بار در جواب فرمودند: پدرت.54
از نيازهاي بسيار مهم، بلكه مهمترين نياز- روحي و رواني- كودك نياز عاطفي يعني نياز به محبت و محبوب واقع شدن است، چرا كه زندگي فاقد محبت يك زندگي بي روح و سر و خسته كننده است.
تبادل محبت از سنين كودكي پايه گذاري مي شود و بهترين معماران اين نياز در كودك، والدين او و در درجه ي اول مادر مي باشد.
كودك از حركات و رفتارهاي محبت آميز مادرش احساس محبت نموده، اعمال كوچك و بزرگ مادر براي مراقبت از او را از علائم محبت به شمار آورده، بعدها با لبخند شيرينش رضايت و علاقه ي متقابل خود را اظهار مي دارد. اصولا كيفيت تجربه ي طفل از اين جهان به وسيله ي رفتار عاطفي مادر تعيين مي شود. در سه ماهه ي اول زندگي هم تجربيات و ادراكاتش به بخش عاطفي مربوط مي شوند.
احساس دايمي محبوب والدين بودن و جلب حمايت و توجه آنها يك محيط آرام رواني و مورد اعتماد براي كودك مي آفزيند كه عامل بسيار موثري در رشد و كمال عاطفي اوست، به ويژه كه او همه چيز را و جهان را در وجود مادر مي بيند.
بهترين و بالاترين پيوند بين مادر و كودك پيوند عاطفي و محبت است، حتي شيردادن مادر از پستان خود عامل يك وابستگي عاطفي بين طرفين است و رضاعه در لغت نيز به معناي نوشيدن به واسطه ي ميكدن پستان مادر است و قرآن كريم هم در مورد شير دادن تعبير والدات را به جاي امهات مي آورد كه بيانگر مادر حقيقي است.
دانشمندان توصيه مي كنند، اگر مادر شير در پستان ندارد، در عين حال وقت تغذيه سعي كند طفل را در آغوشش بگيرد، گويا از پستانش شير مي خورد تا با اين عمل از دامن گرم مادر و عاطفه ي مادري هم برخوردار شود- اگر چه هيچ تغذيه اي جايگزين مناسبي براي شير مادر نخواهد بود.
دكتر جان بالبي – مانند بسياري از متخصصاني كه امروزه به نتايجي در بحث روابط بين مادر و فرزند رسيده اند- پيرامون عوارض جدا كردن اطفال از مادران چنين مي گويد:
« كودكاني كه از سه سالگي از مادر جدا مي شوند، دچار حالت انزوا مي گردند كه امكان دارد بعدها منجر به يأس شده ، پس از مدتي حالت خود را به شكل اعتراض و پرخاش بروز دهد و دوام اين حالت ممكن است زمينه ساز انزجار از خود و انتحار گردد كه در سنين نوجواني و جواني زياد مشاهده مي شود.»55
از مهمترين عوامل موجب افسردگي شديد در كودكان، محروميت از مهر و محبت مادري است، نياز آنان به محبت مانند نياز گياه به نور است، لذا طفل محروم از محبت هرگز بزرگ نخواهد شد.
نياز مادر
علاوه بر ضرورت هاي مذكور در روابط بين مادر و فرزند، نكته ي قابل ذكر ديگر ايجاد يك سري عوارض و ناراحتي هاي جسماني است كه در زن ها و مادران در اثر فقدان اين پيوند به وجود مي آيد. دانشمندان مي گويند:
بيشتر سرطان پستان در زنان بي فرزند يا مجرد، يا زنان بچه داري كه شير نداده اند و يا در زناني است كه كورتاژ كرده اند.
مؤلف كتاب اسلام و حقوق كودك به نقل از كيهان شماره 8201 مي نويسد:
«سرطان پستان زنان آفريقايي در حبشه بسيار كم است- چون كودكان شير مي دهند- ولي در سوئد فوق مدرن از هر چهار زن يكي مبتلا مي باشد.» 56
بنابراين با توجه به نكات فوق و ضرورت هاي شناخته شده و ناشناخته ي ديگر، مكتب اسلام اهميت فوق العاده براي مادران قايل بوده، آيات و روايات توصيفات برجسته اي در شأن و منزلت مادر بيان كرده اند:
پيامبر اكرم مي فرمايد: الجنه تحت اقدام الامهات.
در فرازي ديگر مي فرمايد: «اذا دعاك ابواك فاجب امك » و اين گونه حق تقدم و اولويت در چنين موارد جهت احترام و اجراي فرمان و اجابت مختص مادر است.
البته قابل ذكر است كه جهان بشري نيز سرانجام با گسترش علوم و فنون به اين موضوع كه قرآن قرن ها قبل به آن پرداخت پي برده، حق پرستاري و نگهداري كودك را ويژه ي مادر دانسته و در اعلاميه ي حقوق كودك چنين آورده اند:
«كودك خردسال جز در موارد استثنايي نبايد از مادرش جدا شود...»
آري اين قانون و فرامين قرآني نيز برگ زرين ديگري از افتخارات و امتيازات اسلام است كه قرن ها قبل از تدوين قوانين نشأت يافته از عقل و تجربه ي بشر به بهترين نحو آن را مطرح نموده است.
اولويت و تقدم مادر در پرستاري از فرزند به مدت دو سال يعني تا پايان دوره ي شيرخوارگي، مورد اتفاق فقها و علماي اسلامي است. اما در سرپرستي و نگهداري اطفال بعد از اين مدت تا حدودي محل اختلاق است.
البته در فقه تسنن مدت استحقاق مادر در مورد طفل اعم از پسر يا دختر يكسان بوده يعني تا هفت سالگي است. ولي فقهاي شيعه تفكيكي بين طفل پسر و دختر قائل شدند به اين تفصيل كه حق پرستاري دختر تا هفت سالگي با مادر است و در مورد پسر اين مدت به دو سال تقليل مي يابد و مادر بعد از آن مدت ديگر اولويتي نداشته، بلكه حضانت طفل پسر بعد از دو سال به عهده ي پدر مي باشد. لذا در صورت طلاق و جدايي زوجين اين حق مرد است كه پسرش را بعد از دو سالگي و دخترش را پس از هفت سالگي نگهداري نمايد.
روي هم رفته در سنين بعدي اگر اختلافي بين زوجين براي نگهداري فرزند پديد آيد، حق به جانب پدر مي باشد. با توجه به اينكه او نسبت به مادر آينده نگرتر و داراي تدبير بيشتري است و بهتر مي تواند سعادت و آينده ي كودك را تضمين نمايد، در صورتي كه مادر با جدايي و ازدواج مجدد تام الاختيار نبوده چه بسا محيط جديد سبب ايجاد عوارض و عقده هايي در فرزند گردد و يا اينكه حداقل كودك مميز مخير است كه يكي از والدينش را انتخاب كند و نزد او بماند.57
هر چند كه پدر مي تواند در سنين اوليه كودك و حتي از چهار ماهگي به بعد با كمك مادر و برآوردن نيازهاي كودك مانند استحمام و تغذيه موقعيتي چون مقام مادر نزد فرزند بيابد و مورد اتكاء و اعتمادش واقع شود.
مؤلف كتاب راهنماي پدران و مادران پيرامون نقش و سهم پدر و مادر در تربيت و سرپرستي كودك چنين مي نويسد:
«اگر پدر انس و همنشيني كافي با پسر نداشته يا حضور كافي در خانواده نداشته باشد، زمينه براي رشد ويژگيهاي مردانه در پسر فراهم نمي شود و به همين ترتيب اگر پدر نقش فعال و قوي در مديريت خانواده نداشته باشد و تقريبا از اداره خانواده بر كنار باشد، پسر فاقد روحيه ي مردانگي و قوي خواهد شد و اين امر در رفتار اجتماعي او اثرات سوئي باقي خواهد گذاشت.»
«و اگر مادر با دختر خود انس و صميميت كافي نداشته باشد، زمينه براي پرورش ويژگي هاي زنانه در وي فراهم نمي شود، در اين صورت چه بسا دختر از مواهب دروني خود از قبيل لطافت روح، عاطفه و احساس برخورداري كافي پيدا نكند و روحيه ي خشن بيابد. همچنين اگر مادر در خانواده نقش غالب و مسلط را ايفا كند دختر الگوي صحيح و مناسب كه بتواند نقش ويژه اي او را به او بياموزد نخواهد داشت و اين امر در رفتار اجتماعي او در آينده اثرات نابجايي خواهد گذاشت»85
روانشناسان و متخصصان و دست اندركاران امور تعليم و تربيت آرا و نظراتي به شرح زير دارند: «بين اثرات رواني جدايي از مادر در سه سال اول زندگي و جدايي از پدر در سنين بالاتر و بزهكاري و ناتواني در داد و ستد و محبت در بزرگسالي رابطه وجود دارد، به گونه اي كه اگر فرزند مطرود شود در آينده نيز طرد كننده ي فرزند خود مي شود. كودك پس از پنج سالگي بيش از هر چيز به پدر نياز دارد و غيبت طولاني پدر پس از آن سن با بزهكاري نوجواني مرتبط است.
محروميت عاطفي سال اول بيش از سال هاي ديگر بر زبان و عملكرد انتزاعي كودك اثر مي نهد و تا سه سالگي اگر تداوم يابد اثرات وخيمي مي نهد»59
منابع:
1_ الفقه الاسلاميه و ادلته، ج7، ص 718- 717 و الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594 و راهنماي مذهب شافعي، ص 171 معجم المغني، ج 13، ص 282-281 و مبادي فقه و اصول
2- الفقه الاسلامي و ادلته، ص 718 و و الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594 و راهنماي مذهب شافعي، ص 171
3- الفقه الاسلامي و ادلته، ص 718 -719و الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594 و راهنماي المغني ، ج 13، ص 282
4-الفقه علي المذهب الاربعه، ص 5-594 و معجم المغني ، ج 13 ، ص 3-282 و الفقه الاسلامي و ادلته، ص 21-19-718 و راهنماي مذهب شافعي، ص 172
5- الفقه علي المذهب الاربعه، ص 6-594
6- الفقه علي المذهب الاربعه، ص 5-594
7- الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594
8- الفقه علي المذهب الاربعه، ص 594 و المعجم المغني، ج 13، ص 3-282
9-الفقه علي المذهب و ادلته، ص 3-722
10-الفقه علي المذهب و ادلته، ص21-720
11- الفقه علي المذهب و ادلته، ص 24-72
12-الفقه علي المذهب و ادلته، ص 725